برگرفته از سایت برنا نیوز.....
درابتدا لازم میدانم ازهمه دوستان وهمراهان بخاطرغیبت بیش از حد عذر خواهی کنم .......
سفرنامه ای را شروع کردم وناتمام رهایش کردم......
اما آنچه باعث شد دوباره فعال شوم.......
بقول استادطاهرزاده عزیز :بادیدن صحنه نبردی نابرابر نمیتوان نشست وفقط نظاره گربود،این دیگر یک صحنه سیاسی نیست ،یک هجوم نابرابر وناجوانمردانه،یک هجمه سنگین غیراخلاقی است.......
پس،بسم الله......
1-فرزاد جمشیدی طی نشست نخبگان که با حضور احمدی نژاد در جمع هزاران تن از نخبگان گروههای مختلف علمی و شمار زیادی از دانشگاهیان در محل سالن میلاد نمایشگاه بینالمللی تهران برگزار شد خطاب به مخالفان دولت به کنایه گفت که به دلایلی مانند مردمی بودن احمدی نژاد و دیدار وی با روستانشینان و برگزاری مراسم عروسی ساده برای فرزندش به او رای نخواهد داد......
2-رئیس ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی ضمن تأیید کمکهای مالی جاسبی و فرزندان هاشمی رفسنجانی به ستاد وی، حمایت گروههای لبیرال و بهایی از موسوی را رد نکرد و گفت همه در اظهارنظر آزادند.......
3-خبرگزاری فارس: حامیان محمود احمدینژاد ریاستجمهوری ایران بعد از اتمام تجمع خود در مقابل سازمان صدا و سیما، به منظور تجدید میثاق با آرمانهای امام راحل به سمت حرم مطهر حرکت کردند..........
4-خبرگزاری فارس: دانشجویان حامی احمدینژاد در شهرهای مختلف کشور در واکنش به پیروزی احمدینژاد در مناظره تلویزیونی با موسوی، با سردادن فریادهای الله اکبر به خیابانها آمدند......
5-خبرگزاری فارس: در پی انجام مناظره تلویزیونی محمود احمدینژاد و میرحسین موسوی جمع کثیری از هواداران احمدینژاد در اطراف سازمان صدا و سیما تجمع کرده و با شعارهای چون «احمدی، احمدی؛ حمایتت میکنیم»، احمدینژاد را پیروز این رقابت رودررو دانستند........
6-خبرگزاری فارس: محمود احمدینژاد ریاستجمهوری ایران بعد از اتمام مناظره با موسوی در جمع دانشجویان حامی خود در مقابل سازمان صدا و سیما حضور پیدا کرد........
7-خبرگزاری فارس: تعدادی از هواداران میرحسین موسوی با تجمع در مقابل سازمان صدا و سیما ، قصد ایجاد تنش داشتند که با ناکامی مواجه شدند.....
8-خبرگزاری فارس: دانشجویان حامی محمود احمدینژاد برای حمایت از رئیس جمهور ایران اسلامی پس از انجام مناظره وی با میرحسین موسوی در مقابل درب سازمان صدا و سیما به استقبال وی رفتند......
9-خبرگزاری فارس: حامیان احمدینژاد در پی ارائه استدلالهای منطقی از سوی وی در مناظره با موسوی با فریادهای الله اکبر خود از رئیس جمهور حمایت کردند.......
برای مشاهده متن کامل خبرها به ادامه مطلب بروید.......
بسم الرب الحسین علیه السلام
پیش نوشت:درآستانه شبهای عزیز و بزرگ قدر قرار داریم....التماس دعای ویژه و مخصوص از همه خواهران وبرادران دارم....به یاد هم باشیم وبه هم دعا کنیم.....
.........واما ادامه ماجرای سفر:
آری بالاخره حاج حسین یکتا وارد سالن شدند...یکباره همه خاطرات غرورانگیز شلمچه برایم زنده شد....آخه توی اردوی جنوب یک عصر جمعه ما رسیدیم شلمچه....همون جایی که حاج سعید حدادیان میگه عجیب بوی حضرت فاطمه سلام الله علیها رو میده.....بعد از نماز مغرب وعشاء که همه زائرا رفتند مارو نگه داشتند ،گفتند حاج آقا یکتا باهاتون کار داره ....تودل تاریکی شب رفتیم وسط میدون مین(که البته حالا دیگه مینهاش خنثی شدن)نشستیم روی خاکهایی که مقتل شهدای بسیاری بود....وحاج حسین شروع کرد....وما.....
حاضرم تمام زندگیمو بدم تا یکبار دیگه اون یکی دوساعت تکرار بشه.........
بله، با ورود حاجی فضای سالن عوض شد ،آدم دقیقا احساس میکرد که عطر خوشی فضای سالن رو فرا گرفته....هر کس یکبار حاج حسین یکتا رو از نزدیک دیده باشه میفهمه من اغراق نمیکنم .....وحاج حسین گفت که:
پنجم مرداد اردوهای راهیان غرب کشور تمام شده و اکثر مناطق دیگه خادم یا یادمان نداره و شاید از جهتی برای شما بهتر باشه که غربت غرب رو بهتر درک کنید.....چون ما راهیان نوری هااصطلاحی داریم که میگیم:جنوب مظلوم ...و ...غرب غریب ....سعی کنید غربتهای غرب را خوب درک کنید.......
شماها تو این سفر میفهمید که جنگ ودفاع مقدس 8 سال نبوده بلکه بیش از 10 سال بوده....
تواین سفر اگه شهدا اجازه بدهند وبعضی پرده ها کنار برند چیزهای عجیب وغریبی خواهید دید....خیلی فوتهای ریز کوزه گری زندگی هست که میتونید ببینید......
ازکنار جمکران جاکن میشی،دعا کن آقا عنایت کنند...این سفر یک سفر عطاری بشه برات...آخه غرب گل وگیاه زیاد داره....نسخه ای بهت بدهند که دوبار خوردی خوب بشی ،شفا پیدا کنی....تو این سفر قراره دلها آزاد بشه ...اگه با دل رفتی غرب ..تمومه ...کارت حل میشه...اینجا مسجد شجره ات است ،احرام بستی...داری میری منی وعرفات...رفقا بیاید تو دستگاه شهدا...اومدی آسمونی بشی ...به همه زمینیا میخندی اون موقع....اینجا بین الحرمین شما شروع میشه (از جمکران تاکربلای شهیدان).......این سفر رو هجرت ببینید،خدا برای مهاجر تدارک میبینه،به ریزه کاریها دقت کنید،طوری به این سفر برید که آخرش به عین الیقین برسید....وعین الیقین دیدن آقاست...به کمتر ازاین هم راضی نشید....سفت تو این سفر شهادت بخواهید وبگیرید وببرید...یک چیز گرفتنی است و آن هم شهادت است....
میتونید 4 نفر آدم باشید ودنیا رو بهم بریزید...دقت کنید تو این سفر واستفاده ببرید.....
جاده سنندج -مریوان با بیش از 850پیچ....که پیچ به پیچ آن با شهادت مردان بزرگی فتح شد....ارتفاعات وکوههایی که با همه عظمتشان زیر پای بچه بسیجی ها کوچک شدند.....بلو ،صخره عظیم 16 کیلومتری که در دل آسمان برافراشته شده،آنجاست.....
جایی که سر پسر رو جلو چشمای پدرش بریدند و حالا هنوزهم وقتی اون محل رو آسفالتش رو میکنی قرمزه...
خاطرات غرب خاطرات فرد به فرده اما خاطرات جنوب خاطرات لشکر ویگان......میتونید برداشتهای خوبی برای زندگیهای فردی خودتان بردارید.....در غرب رقت قلب بسیار بیشتر از جنوبه...
و حاجی صحبتهاش رو تموم کرد.....
و کامی دوباره در جایگاه قرار گرفت...و نوای: بچه ها
زود باشید ،اتوبوسها جلودرب اردوگاه منتظرند.......
ادامه دارد....
بسم الرب الحسین علیه السلام
....بله من به طبقه اول رفتم وازبین اتاقهایی که گفته بودند یکی را که هنوز خالی بود به امید 3-4ساعت خواب راحت انتخاب کردم و روی یکی ازتختها خوابیدم
،
غافل از اینکه میهمانان اردوگاه یکی بعد از دیگری وارد میشدند وانگار نه انگار که بقیه خواب هستند؟!!!خب اکثرا هم جوان بودند و پرانرژی......
حدود ساعت 8.30از شدت گرسنگی تصمیم گرفتم خودم برای یافتن قوت وغذا اقدام کنم..رفتم پائین وپس از پرس وجو بالاخره محل سالن غذا را پیدا کردم وبا اشتیاق فراوان وارد شدم ولی با میزهای غارت شده وکناره نانهای فراوان وقوطی های خالی مربا مواجه
شدم ...باگردن کج به یکی از مسئولان توزیع غذا که دورتر بود اشاره کردم که به من گرسنه بینوا کمک کن ،اوهم گفت وقت صبحانه تمام شده ومن التماس که بخدا دیشب دیروقت رسیدیم وکسی هم به ما چیزی نگفت...
بالاخره دل این جوان مهربان به حال ما سوخت ورفت از این طرف و آن طرف یک قرص نان ویک کره 15 گرمی+یک قالب!پنیر15گرمی ویک قوطی!20گرمی مربا مهیا کرد وبه من داد با خوشحالی نشستم
که ناگهان درب سالن باز شد و جناب کیانی(مسئول اجرایی اردو) هراسان وارد شدند وتشر که بچه ها!!! (که این عبارت اعصاب خرد کن قصه ها دارد)زود باشید دیر شده پاشید بعدا صبحانه بخورید!
من نگاهی دوباره کردم و غیر از خودم کسی را ندیدم !بنابراین مطمئن شدم که موضوع جدی نیست ومشغول صرف صبحانه شدم
درطول حدود
20 دقیقه این صحنه 3بار تکرار شد !!!بالاخره بلند شدم
وآمدم به سالن زیبای غدیر ...وبا کمال تعجب دیدم تعداداندک
حاضرین هم مشغول چرت زدن هستند...
خلاصه ماهم به
جمعشان پیوستیم ...تا شروع مراسم چند بار بدلایل نامشخص
توسط جناب کیانی به صندلی های دیگر راهنمایی شدیم
وبالاخره ساعت9.30صبح پنجشنبه 24مردادماه 1387 با قرار گرفتن
جناب کیانی در جایگاه مخصوص !اردوی راهیان نور غرب کشور افتتاح شد.....
وایشان که از این پس اختصارا کامی
نامیده میشوند شروع به صحبت کردند...
توضیح اینکه :این لقب توسط دوستان خوش ذوق ستاد راهیان نور در طول سفر با توجه به رفتارهای جالبی که دیدیم به ایشان اعطا شد.
بله: پس از خیر مقدم ،گفتند که این اردو با سایر سفرهای راهیان نور متفاوت وطولانی تر است وممکن است خسته شوید...از طرفی فرماندهان بزرگ جبهه های غرب در طول دفاع مقدس در این سفر همراه ما خواهند بود(اولین خالی بندی سفر)
وبرای ما از خاطرات ونحوه عملیاتها خواهند گفت...وبا عنایات ویژه سردار احمدی میانجی و حاج حسین یکتا مقدمات این اردو فراهم شده وشما هم مثلا گروهی کارگردان و هنرپیشه ونویسنده و دست اندرکاران فرهنگ وهنر هستید که هنر نزد ایرانیان است وبس....
دراین بین حضور گاه و بیگاه فاطمه کوچولو دختر برادر کامی روی جایگاه وحرکات بامزه اش باعث میشد ادامه چاخان پراکنیها وپرچانه گیهای ایشان راحتتر تحمل شود ....
بعد گفتند که قراره حاج آقا یکتا برای صحبت تشریف بیاورند(خدا رو شکر این یکی چاخان نبود)....وما بازهم منتظر روی صندلی چرت زدیم ویادمان آمد که: این جناب کامی چند بار مزاحم صبحانه خوردن ما شدند......
ادامه دارد.....
بسم الرب الحسین علیه السلام
سلام...
بالاخره با دعای دوستان و عنایت شهدادر آخرین دقایق روز چهارشنبه23 مردادماه کارها یکی یکی ردیف شد و ما فهمیدیم داریم راهی میشویم.......
خلاصه درشام ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام بلیط ساعت 23.30 شرکت همسفر ازپایانه کاوه اصفهان به مقصد قم (البته بلیط تهران به ما فروختند)تهیه شد....
چون تا آخرین دقایق درگیر حل مشکلات بودیم،دقیقا ساعت 23.30 به ترمینال رسیدیم و بالاخره اتوبوس حرکت کرد....
ساعت نزدیک 3بامداد مارا درعوارضی قم پیاده کردند وما با یک تاکسی به اردوگاه یاوران مهدی عج رسیدیم (بگذریم که سر کرایه تاکسی چه قضایایی داشتیم وهمسفر ما چه فریاد هراسناکی بر سر راننده بخت برگشته کشید!!!تا دیگر هوس نکند کرایه اضافی مطالبه کند..)
السلام علیک یا اباصالح المهدی......چه منظره زیبایی داشت در آن ساعت شب مسجد مقدس جمکران...
وما وارد اردوگاه زیبای یاوران مهدی عج شدیم....توسط نگهبان به سالن انتظار ورودی راهنمایی شدیم و مدتی آنجا سرگردان تا بالاخره خود نگهبان بنده خدا آمد و مسئول پذیرش را از یکی از اطاقها پیدا کرد(بیدارش کرد) و ما به محل استراحتمان راهنمایی شدیم.......
ادامه دارد.............