طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز


موضوع این مقاله گزارشى از زندگانى دختر پیغمبر است.بزرگترین بانوى اسلام فاطمه یا فاطمه زهرا.ولى خواننده خواهد دید،آنچه در این مجموعه فراهم آمده تنها سرگذشت زندگى شخصى نیست،رویدادهائى است آموزنده و عبرت آمیز-هر چند گزارش زندگى شخصیت‏هاى بزرگ و برجسته تاریخ خود درسى آموزنده است.آنچه در این صفحات مى‏خوانید تحلیلى از چند حادثه شگفت است که قرنها پیش از زمان ما رخ داده است،اما اگر قهرمانان این حادثه‏ها را از حادثه‏ها جدا کنیم،خواهیم دید آن حادثه‏ها در طول تاریخ حتى در زمان ما نیز،در گوشه‏اى از جهان رخ داده است و میدهد.اگر زمان و مکان رویدادهایى که درباره آن سخن میگوئیم،با ما فاصله بسیار دارد،آثارى که از آنها بجاى مانده نه تنها دیرینگى نگرفته،بلکه تازگى خود را همچنان نگاه داشته است.و شما پس از خواندن این کتاب خواهید دید آنچه مى‏گویم گزاف یا اغراق نیست. آن حادثه‏ها چیست؟ دو جنبش متضاد که پس از مرگ پیغمبر اسلام در مدینه-مرکز استقرار و نشر دین اسلام-پدید گردید: 1-جنبشى که مى‏کوشید روش پیغمبر اسلام (ص) را در اداره حوزه اسلامى دنبال کند،و به تعبیر دیگر مى‏خواست نگاهبان سنت رسول خدا باشد. 2-حرکت دیگرى که به گمان و یا باجتهاد خویش،به تناسب پیشرفت زمان،تجدید نظر در نظام سیاسى و احیانا بعضى نظام حقوقى دین را ضرورى مى‏دانست،و معتقد بود سنت گرایان واقعیت را چنانکه باید درک نمى‏کنند،و این دگرگونى متناسب با خواسته‏هاى عصر،و به سود مسلمانان و موجب تقویت قدرت مرکزى و حفظ وحدت اسلام است.و اگر بخواهیم همین معنى را در قالب عبارتى روشن‏تر بریزیم باید گفت: حرکتى بود که مى‏خواست مسیر حکومت در راههاى ترسیم شده عصر پیغمبر باشد و حرکتى که استقرار نظام سیاسى تازه را-هر چند با سنت رائج مطابقت ننماید-ضرورى مى‏دانست.امروز هم که نزدیک چهارده قرن از آن حادثه مى‏گذرد،هر دو جنبش طرفدارانى از مسلمان و جز مسلمان،شرقى یا غربى دارد. فاطمه (ع) و شوهرش و خاندان پیغمبر و تنى چند از یاران آنان،پیشروان حرکت نخستین بودند و گروهى (بیشتر مهاجران و کمتر انصار) رهبران حرکت دیگر. چنانکه در ضمن این گزارش خواهیم دید،رویدادهاى پى در پى دختر پیغمبر اسلام را ناچار ساخت که خود پیشرو سنت گرایان گردد.او با سخنرانى،اندرز،اعتراض،ناخشنودى نمودن وسرزنش،سنت‏شکنان و یا تجدد طلبان را از عاقبت نامطلوب روشى که پیش گرفتند آگاه ساخت.بر خلاف آنچه بعض نویسندگان نوشته‏اند،و ظاهر بعض روایات هم شاید آنرا تایید کند،آنچه در آن روزها گفتند و کردند جنبه شخصى ندارد.نه آنروز و نه این زمان تنها سخن بر سر آن نبوده و نیست که:شخصیتى که سال سى و پنجم هجرى زمامدار مسلمانان شد باید سال یازدهم بخلافت رسیده باشد.یا فلان مزرعه را چرا گرفتند؟و چه مبلغ درآمد داشته؟یا اگر درآمد آنرا از صاحب آن باز داشته‏اند،غرامت آن چیست؟.یا او از چه راه مى‏تواند نان خورش فرزندان خود را آماده کند؟دقت در اسناد دست اول،و سخنان على و فاطمه و فرزندانش (ع) و مطالعه روشى که در زندگانى پیش گرفتند،روشن مى‏سازد که این خاندان بدانچه نمى‏اندیشیده‏اند مهترى یا مالدارى بوده است. گفتگو و کشمکش از این جا پدید شد،که اگر امروز نظامى عادلانه و اصلى تثبیت‏شده و به سود دسته‏اى خاص تغییر یافت،چه کسى تضمین مى‏کند که فردا و پس فردا اصل‏هاى دیگرى دگرگون نشود؟و بدنبال آن مشکلى از پس مشکلى پدید نگردد؟تا آنجا که نظام اصلى یکباره درهم بریزد و مقررات آن اصالت‏خویش را از دست‏بدهد. هنوز بیش از ربع قرن بر فریاد اعتراض نمى‏رفت که نسل آن روز این حقیقت را دریافت و عاقبت نامیمون سنت‏شکنى را بچشم خود دید،اما دیگر کار از کار گذشته بود.و بیش از نیم قرن نگذشت که بیک باره هم نظام سیاسى و هم قوانین مدنى و حقوقى که با چنان تلاش و کوشش و مجاهدت و قربانى دادن فراوان پى ریزى شده بود بهم خورد.روش حکومت الهى به سیرت دوره جاهلى باز گردید.و زمامدارى خاص خاندانى گردید که پیش از اسلام نیز بر عرب مهترى مالى و احیانا سرورى سیاسى داشتند. کتاب حاضر وظیفه ندارد این دو حرکت را تحلیل کند،و درباره رفتار سران دو نهضت‏بداورى برخیزد،یا درباره آن دسته از مسلمانان که در چنان دوره پرآشوب مى‏زیستند قضاوت نماید.اکنون قرن‏هاست از آن حادثه میگذرد. صدها کتاب و ده‏ها مقاله و هزارها سخنرانى بر سر حق بودن یکى از دو جریان و باطل بودن دیگرى نوشته و القا شده است،اما چون یکى از دو دسته نمى‏خواهد تسلیم منطق دیگرى شود،بحث و جدال همچنان تازگى خود را نگاه داشته است.اگر چنین بحث‏ها به نتیجه میرسید،و یا اگر نتیجه آن از روى انصاف پذیرفته مى‏شد،باید در همان روزهاى نخست پایان یابد. چرا آن درگیرى و درگیرى‏هاى همانند آن نباید به نهایت‏برسد؟خود بحثى است. متاسفانه من نه آن تسامح و یا روشن‏بینى عرفانى را دارم که بگویم:چنین تضادها سطحى و صورى است و سنت جارى الهى بخاطر بقاى جهان آنرا خواسته است: چونکه مقتضى بد دوام آن روش مى‏دهدشان از دلایل پرورش تا نگردد ملزم از اشکال خصم تا بود محجوب از اقبال خصم تا که این هفتاد و دو ملت مدام در جهان ماند الى یوم القیام و سرانجام کنگره‏ها از منجنیق بیرون خواهد رفت و حرکتها بیک نقطه خواهد رسید،و سنت گرا و سنت‏شکن هر دو در کنار هم و در جوار آمرزش حق تعالى خواهند زیست،نه چنین صلاحیتى را در خود مى‏بینم و نه وظیفه‏اى که بر گردن گرفته‏ام این رخصت را بمن خواهد داد.کسانى که پژوهش تاریخ را عهده‏دار مى‏شوند،جز مطالعه اسناد و تتبع در گزارش‏هاى گوناگون و مقابله و جرح و تعدیل روایت‏ها چاره‏اى ندارند.گزارشگر ناچار باید آنچه را رخ داده بنویسد،و تا آنجا که مى‏تواند باستناد و قرائن در باره رویدادها داورى کند،و نقطه‏هاى انحراف را-اگر موجود باشد-بنمایاند.در اینصورت است که حقیقت آشکار خواهد شد.اما آن سندها را چگونه بپذیریم؟و چسان طبقه‏بندى کنیم و با چه میزانى بسنجیم؟، خود کاریست دشوار. از روزیکه این حادثه رخ داده است،تا آنگاه که محدثان و مؤرخان آنرا در کتابهاى خود ثبت و ضبط کرده‏اند و از گزند فراموشى،تصرف در عبارت،و دیگر عوارض مصون مانده،دویست‏سال یا اندکى کمتر گذشته است.در آن دو قرن سیاست‏هاى نیرومندى-که هر یک دسته‏ها و گروههاى چندى را زیر پوشش و یا بدنبال خود داشته-برابر هم ایستاده و یا یکى جاى خود را بدیگرى داده است.آنانکه با تاریخ صدر اسلام تا پایان سده سوم آشنائى دارند،مى‏دانند جعل روایت،تخلیط و تدلیس در آن،محو حدیث و یا تفسیر و یا تاویل حدیث‏به سود خود و باطل ساختن دعوى حریف کارى رائج‏بوده است. گروههاى وابسته به سیاست اموى،خوارج،عباسى و گروههاى مقابل آنان،نو مسلمانانى که گواهى به خدا و پیغمبرى محمد (ص) را وسیله حفظ جان ساخته و در نهان تیشه بریشه این دین مى‏زدند،استادان مکتب‏هاى فکرى که در حلقه‏هاى درس،تنها مى‏خواسته‏اند سخن طرف مقابل را باطل سازند،چه دستکاریها در این مدت دراز در این سندها کرده‏اند؟خدا مى‏داند،حال سندهاى سیاسى چنین است.اما داستان‏هاى تاریخى و روایت‏هائى که بیان دارنده زادروز و یا سال مرگ یکى از شخصیت‏هاست،در این گونه گزارشها هم چون اعتماد راویان بر حافظه بوده است،کمتر دیده مى‏شود حادثه‏ها یکسان روایت‏شده باشد.در چنین شرایط چه باید کرد؟نویسنده این صفحات کوشیده است تا حد ممکن گزارش خود را بر اساس سندهاى دست اول و یا نزدیک به دست اول تنظیم کند،چه در این سندها احتمال دست‏خوردگى کمتر است . و نیز تا آنجا که توانسته است گزارشها را با قرینه‏هاى خارجى تطبیق کرده و بالاخره از میان گفته‏هاى گوناگون آنرا پذیرفته است که همه و یا اکثریت در قبول آن هم داستان‏اند و یا بگونه‏اى آنرا تایید مى‏کنند. با اینهمه نمى‏گویم آنچه نوشته‏ام حقیقتى است که در خارج رخ داده است،چه آن حقیقت را جز خداى تعالى دیگرى نمى‏داند......
ادامه دارد.......


  

اما دردو دلی هم از فرشتگان رنجور:

به گفته معاون پشتیبانی سازمان نظام پرستاری کشور، لایحه تعرفه گذاری خدمات پرستاری در نوبت لوایح صحن مجلس قرار داد که فوریت در تصویب این لایحه قطعا به نفع مردم و جامعه خواهد بود. «محمد شریفی مقدم» معاون پشتیبانی سازمان نظام پرستاری کشور با بیان این مطلب در خصوص این لایحه به خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) واحد علوم پزشکی ایران، گفت: پس از تصویب طرح مذکور که کلیه گروه های پرستاری را شامل می شود ؛ تمام خدمات پرستاری در بیمارستان ها و درمانگاه ها و مراکزبهداشتی ، درمانی همچون رشته های علوم آزمایشگاهی و فیزیوتراپی مشمول تعرفه و کمک های ویژه خواهند شد. وی با اشاره به این که طرح اولیه تعرفه گذاری خدمات پرستاری در اسفند ماه سال 84 از سوی سازمان نظام پرستاری به مجلس شورای اسلامی پیشنهاد شده است، افزود : این طرح پس از بررسی کارشناسی در کمیسیون بهداشت و درمان، و حذف و اضافه شدن بندهایی به آن برای بار دوم به صحن مجلس ارجاع شده است که امیدواریم با فوریتی که نمایندگان به این لایحه می دهند به زودی تصویب و جهت اجرا به دولت تقدیم شود. معاون پشتیبانی سازمان نظام پرستاری کشور به ویژگی های این لایحه اشاره وتصریح کرد: هدف از تصویب لایحه تعرفه گذاری خدمات پرستاری ارائه خدمات مناسب به بیماران با تعریف تمام شرح وظایف پرستاران است، به این ترتیب خدمات فراموش شده نیز مدنظر قرار گرفته و رفاه حال بیماران را در پی خواهد داشت. شریفی مقدم بیشترین خدمات و سهم مراقبتی (بیش از 80 درصد) را در حیطه کار پرستاران دانست و اظهار داشت: به این ترتیب باید شرح وظایف و حقوق و مزایای به حق این قشر در قانون تعیین شود تا شاهد رضایت مندی و بهبودی حال بیماران باشیم.


  
baner 

شرح مختصر زندگانی مولف شهید

استاد شهید آیت الله مطهری در 13 بهمن 1298 هجری شمسی در فریمان  واقع در 75 کیلومتری شهر مقدس مشهد در یک خانواده اصیل روحانی چشم به جهان می گشاید. پس از طی دوران طفولیت به مکتبخانه رفته و به فراگیری دروس ابتدایی می پردازد. در سن دوازده سالگی به حوزه علمیه مشهد عزیمت نموده و به تحصیل مقدمات علوم اسلامی اشتغال می ورزد. در سال 1316 علیرغم مبارزه شدید رضاخان با روحانیت و علیرغم مخالفت دوستان و نزدیکان، برای تکمیل تحصیلات خود عازم حوزه علمیه قم می شود در حالی که به تازگی موسس گرانقدر آن, آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی دیده از جهان فروبسته و ریاست حوزه را سه تن از مدرسان بزرگ آن, آیات عظام سید محمد حجت، سید صدرالدین صدر و سید محمد تقی خوانساری به عهده گرفته اند.در دوره اقامت پانزده ساله خود در قم از محضر مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (در فقه و اصول) و حضرت امام خمینی ( به مدت 12 سال در فلسفه ملاصدرا و عرفان و اخلاق و اصول) و مرحوم علامه سید محمد حسین طباطبائی (در فلسفه : الهیات شفای بوعلی و دروس دیگر) بهره می گیرد. قبل از هجرت آیت الله العظمی بروجردی به قم نیز استاد شهید گاهی به بروجرد می رفته و از محضر ایشان استفاده می کرده است. مولف شهید مدتی نیز از محضر مرحوم آیت الله حاج میرزا علی آقا شیرازی در اخلاق و عرفان بهره های معنوی فراوان برده است. از اساتید دیگر استاد مطهری می توان از مرحوم آیت الله سید محمد حجت ( در اصول) و مرحوم آیت الله سید محمد محقق داماد (در فقه) نام برد. وی در مدت اقامت خود در قم علاوه بر تحصیل علم، در امور اجتماعی و سیاسی نیز مشارکت داشته و از جمله با فدائیان اسلام در ارتباط بوده است. در سال 1331 در حالی که از مدرسین معروف و از امیدهای آینده حوزه به شمار می رود به تهران مهاجرت می کند. در تهران به تدریس در .مدرسه مروی و تألیف و سخنرانیهای تحقیقی می پردازد در سال 1334 اولین جلسه تفسیر انجمن اسلامی دانشجویان توسط استاد مطهری تشکیل می گردد. در همان سال تدریس خود در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران را آغاز می کند. در سالهای 1337 و 1338 که انجمن اسلامی پزشکان تشکیل می شود .استاد مطهری از سخنرانان اصلی این انجمن است و در طول سالهای1340 تا 1350 سخنران منحصر به فرد این انجمن می باشد که بحثهای مهمی از ایشان به یادگار مانده است.وی همچنین درکنار امام بوده است به طوری که می توان سازماندهی قیام پانزده خرداد در تهران و هماهنگی آن با رهبری امام را مرهون تلاشهای او و یارانش دانست. در ساعت 1 بعد از نیمه شب روز چهارشنبه پانزده خرداد1342 به دنبال یک سخنرانی مهیج علیه شخص شاه به وسیله پلیس دستگیر شده و به زندان موقت شهربانی منتقل می شود و به همراه تعدادی از روحانیون تهران زندانی می گردد. پس از 43 روز به دنبال مهاجرت علمای شهرستانها به تهران و فشار مردم، به همراه سایر روحانیون از زندان آزاد می شود.پس از تشکیل هیئتهای موتلفه اسلامی، استاد مطهری از سوی امام خمینی همراه چند تن دیگر از شخصیتهای روحانی عهده دار رهبری این هیئتها می گردد. پس از ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت توسط شهید محمد بخارایی کادر رهبری هیئتهای موتلفه شناسایی و دستگیر می شود ولی از آنجا که قاضی ای که پرونده این گروه, تحت نظر او بود مدتی در قم نزد استاد تحصیل کرده بود به ایشان پیغام می فرستد که حق استادی را به جا آوردم و بدین ترتیب استاد شهید از مهلکه جان سالم بدر می برد. در این زمان وی به تألیف کتاب در موضوعات مورد نیاز جامعه و ایراد سخنرانی در دانشگاهها، ایجادانجمن اسلامی در، مسجد هدایت، مسجد جامع نارمک و غیره می دپردازد.به طور کلی استاد شهید که به یک نهضت اسلامی معتقد بود نه به هر نهضتی، برای اسلامی کردن محتوای نهضت تلاشهای ایدئولوژیک بسیاری نمود و با کجرویها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد. در سال 1346 به کمک چند تن از دوستان اقدام به تأسیس حسینیه ارشاد نمود به طوری که می توان او را بنیانگذار آن موسسه دانست. ولی پس از مدتی به علت تکروی و کارهای خودسرانه و بدون مشورت یکی از اعضای هیئت مدیره و ممانعت او از اجرای طرحهای استاد و از جمله ایجاد یک شورای روحانی که کارهای علمی و تبلیغی حسینیه زیر نظر آن شورا باشد سرانجام در سال 1349 علیرغم زحمات زیادی که برای آن موسسه کشیده بود و علیرغم امید زیادی که به آینده آن بسته بود در حالی که در آن چند سال خون دل زیادی خورده بود از عضویت هیئت مدیره آن موسسه استعفا داد و آن را ترک کرد.ودر سال 1348 به خاطر صدور اعلامیه ای با امضای ایشان و حضرت علامه طباطبایی و آِیت الله حاج سید ابوالفضل مجتهد زنجانی مبنی بر جمع اعانه برای کمک به آوارگان فلسطینی و اعلام آن طی یک سخنرانی در حسینیه ارشاد دستگیر شد و مدت کوتاهی در زندان تک سلولی به سربرد. از سال 1349 تا 1351 برنامه های تبلیغی مسجدالجواد را زیر نظر داشت و غالباً خود سخنران اصلی بود تا اینکه آن مسجد و به دنبال آن حسینیه ارشاد تعطیل گردید و بار دیگر استاد مطهری دستگیر و مدتی در بازداشت قرار گرفت. پس از آن استاد شهید سخنرانیهای خود را در مسجد جاوید و مسجد ارک و غیره ایراد می کرد. بعد از مدتی مسجد جاوید نیز تعطیل .گردید. در حدود سال 1353 ممنوع المنبر گردید و این ممنوعیت تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت اما مهمترین خدمات استاد مطهری در طول حیات پر برکتش ارائه ایدئولوژی اصیل اسلامی از طریق درس و سخنرانی و تألیف کتاب است. این امر خصوصاً در سالهای 1351 تا 1357 به خاطر افزایش تبلیغات گروههای چپ و پدید آمدن گروههای مسلمان چپ زده و ظهور پدیده التقاط به اوج خود می رسد. گذشته از حضرت امام، استاد مطهری اولین شخصیتی است که به خطر سران سازمان موسوم به « مجاهدین خلق ایران » پی می برد و دیگران را از همکاری با این سازمان باز می دارد و حتی تغییر ایدئولوژی آنها را پیش بینی می نماید. در این سالها استاد شهید به توصیه حضرت امام مبنی بر تدریس در حوزه علمی قم هفته ای دو روز به قم عزیمت نموده و درسهای مهمی در آن حوزه القا می نماید و همزمان در تهران نیز درسهایی در منزل و غیره تدریس می کند. در سال 1355 به دنبال یک درگیری با یک استاد کمونیست دانشکده الهیات! زودتر از موعد مقرر بازنشسته می شود. همچنین در این سالها استاد شهید با همکاری تنی چند از شخصیتهای روحانی، «جامعه روحانیت مبارز تهران» را بنیان می گذارد بدان امید که روحانیت شهرستانها نیز به تدریج چنین سازمانی پیدا کند.وگرچه ارتباط استاد مطهری با امام خمینی(ره) پس از تبعید ایشان از ایران به وسیله نامه و غیره استمرار داشته است ولی در سال 1355 موفق گردید مسافرتی به نجف اشرف نموده و ضمن دیدار با امام خمینی درباره مسائل مهم نهضت و حوزه های علمیه با ایشان مشورت نماید. پس از شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی(ره) و آغاز دوره جدید نهضت اسلامی، استاد مطهری به طور تمام وقت درخدمت نهضت قرار می گیرد و در تمام مراحل آن نقشی اساسی ایفا می نماید. در دوران اقامت حضرت امام در پاریس، سفری به آن دیار نموده و در مورد مسائل مهم انقلاب با ایشان گفتگو می کند و در همین سفر امام خمینی ایشان را مسؤول تشکیل شورای انقلاب اسلامی می نماید. هنگام بازگشت امام خمینی به ایران مسؤولیت کمیته استقبال از امام را شخصاً به عهده می گیرد و تا پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن همواره در کنار رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی و مشاوری دلسوز و مورد اعتماد برای ایشان بود تا اینکه در ساعت بیست و دو و بیست دقیقه سه شنبه یازدهم اردیبهشت ماه سال 1358 در تاریکی شب در حالی که از یکی از جلسات فکری سیاسی بیرون آمده بود یا گلوله گروه نادان و جنایتکار فرقان که به مغزش اصابت نمود به شهادت می رسد و امام و امت اسلام در حالی که امیدها به آن بزرگمرد بسته بودند در ماتمی عظیم فرو می روند.

.سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش

اما آیا میدانید....؟
بر اساس نتایج مطالعه‌ای در کشور، پرستاران شاغل در مراکز درمانی و بیمارستانی به دلیل حجم بالای کار و کمبود پرسنل پرستار از نوعی اختلالات عضلانی استخوانی رنج می برند. صغری نیک پور، عضو هیات علمی دانشکده پرستاری و مامایی دانشگاه علوم پزشکی ایران و مجری این پژوهش با بیان این مطلب به خبرنگار پژوهشی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) واحد علوم پزشکی ایران، گفت: اختلالات عضلانی استخوانی یکی از مشکلات اصلی و عامل بروز ناتوانی در پرستاران است که طی تحقیقی علل، میزان و شیوع این اختلالات در پرستاران شاغل در مراکز آموزشی درمانی مورد بررسی قرار گرفت. وی با اشاره به اینکه در این تحقیق 615 پرستار شاغل در مراکز آموزشی - درمانی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی ایران مورد بررسی قرار گرفتند، افزود: جامعه پژوهش در این طرح پرستاران، بهیاران و کمک بهیاران بودند که حداقل یک سال سابقه اشتغال در مراکز درمانی را داشتند. عضو مرکز تحقیقات مراقبت های بارداری دانشگاه علوم پزشکی ایران ضمن بیان اینکه نتایج پرسش نامه‌های ارائه شده نشان می دهد که تمام نمونه ها از نوعی اختلالات عضلانی استخوانی رنج می‌برند، تصریح کرد: در بررسی های تکمیلی نتایج این مطالعه مشخص شد، بیشترین درصد اختلالات عضلانی استخوانی به ترتیب با 65 درصد مربوط به اختلالات زانو، 56 درصد مربوط به اختلالات گردن، 54 درصد اختلال شانه، 55 درصد اختلال و درد کمر، 45 درصد درد مچ دست و 41 درصد اختلال مفصل ران است. نیک پور شاخص توده بدنی، سابقه اختلال عضلانی و اقدام به انجام خدماتی همچون کمک کردن به بیمار در بلند شدن را از عوامل تاثیرگذار در بروز این اختلالات عنوان کرده و اظهار داشت: نتایج این مطالعه نشان می دهد هر چند این عوامل تاثیر گذارند اما عوامل اصلی در شیوع بالای اختلالات عضلانی استخوانی در میان پرستاران شامل کمبود پرسنل پرستار، حجم بالای کار و ناکافی بودن مرخصی های استحقاقی و استعلاجی این پرسنل زحمتکش در مراکز درمانی و بیمارستانی است. وی در پایان خاطر نشان کرد: به این ترتیب از آنجا که پرستاران بیشترین ارتباط را با بیماران دارند بنابراین توجه به سلامت این قشر، ارتقاء خدمات درمانی و بهبود وضعیت جسمی بیماران را به دنبال خواهد داشت.


  


ابومحمد، حسن بن علی العسکری (علیهم السلام) در ماه ربیع الاخر سال 231 (و به ثقلی 232 ق) در مدینه به دنیا آمد. پدر بزرگوارش امام علی هادی (علیه السلام) و مادرش بانویی صالح و عارف به نام سوسن (یا حدیثه یا سلیل) بود. آن حضرت 22 یا 23 سال داشت که پس از شهادت پدر بزرگوارش (در سال 254 ق) به امامت رسید و در هشتم ربیع الاول سال 260 ق که حدود 28 یا 29 سال داشت، شربت شهادت نوشید و در خانه خود، در جوار تربت شریف پدر در سامرا به خاک سپردهشد.
در شمایل آن حضرت آورده اند که رنگش گندمگون، چشمانش درشت و سیاه، رویش زیبا، قامتش معتدل و اندامش متناسب بود و با وجود جوانی، مشایخ قریش و 2 رجال و علمای زمان را تحت تاثیر خود قرار می داد. دوست و دشمن به برتری او در علم و حلم و جود و زهد و تقوا و سایر مکارم اخلاق اذعان داشتند. چون او و پدر بزرگوارش امام هادی (ع) در محله عسکر (قرارگاه سپاه) در شهر سامرا زندگی می کردند، به «عسکری» لقب یافتند و نیز این دو امام مانند امام جواد(ع) به احترام جد بزرگوارشان حضرت رضا(ع) به «ابن الرضا» مشهور بودند.
مدت کوتاه حیات این امام همام به سه دوره تقسیم می گردد: تا چهار سال و چند ماهگی (و به قولی تا 13 سالگی) از عمر شریفش را در مدینه به سر برد، تا 23 سالگی به اتفاق پدر بزرگوارش در سامرا می زیست( 254 ق) و تا 29 سالگی یعنی شش سال و اندی پس از شهادت امام دهم (ع) در سامرا ولایت بر امور و پیشوایی شیعیان را به عهده داشت. امام هادی (ع) پسری به نام ابوجعفر محمد داشت که در زمان حیات حضرت از دنیا رفت. همچنین پسر دیگری به نام جعفر داشت که نزد شیعیان به لقب «کذاب» معروف شد; زیرا بعد از آنکه امام عسکری (ع) به امامت رسید، وی مدعی امامت گردید و شروع به کارشکنی و توطئه گری و فتنه انگیزی بسیار نمود و بعد از رحلت حضرت امام حسن عسکری (ع) هم دعوی امامت کرد و منکر وجود امام غایب (عج) شد. در حوادث رجب سال 255 ق گفته اند که دو تن از سادات حسنی در کوفه خروج کردند و در نتیجه به دستور حکومت عده ای گرفتار و زندانی شدند. یکی از این اشخاص ابوهاشم جعفری است که روایت می کند شبی امام حسن عسکری (ع) و برادرش جعفر را به زندان آوردند و جعفر زاری و بی قراری می کرد; ولی حضرت عسکری (ع) او را ساکت می نمود.
آن حضرت مدتی از ایام حبس خود را نزد شخصی به نام علی بن اوتامیش گذراند واین مرد باهمه شدت بغض و عداوت به آل محمد(ص) پس از یک روز از مشاهده احوال امام، از پیروان و معتقدان ایشان گشت.
می گویند عباسیان و منحرفان از آل محمد(ص) بر صالح بن وصیف، متصدی زندانی کردن امام، فشار آوردند که بر حضرت در زندان سخت بگیرد، وی گفت: «دو تن از شریرترین افراد را مامور این کار کرده ام، اما با دیدن حسن بن علی تحول یافته و روی به عبادت و نماز آورده اند و وقتی علت این تغییر حالت را از ایشان پرسیدم، گفتند از فیض دیدار امام به این سعادت رسیده ایم. او تمام روزها را روزه می گیرد و هر شب تا بامداد به نماز ایستاده است، با هیچ کس سخن نمی گوید و جز عبادت به کاری دیگر نمی پردازد، مهابت او بدان حد است که وقتی به ما نگاه می کند، به لرزه می افتیم و خو را به کلی می بازیم» . در آن زمان خلافت عباسی براثر ضعف شدید خلفا و ناشایستگی ایشان سخت در معرض خطر بود و غلامان ترک و دیگر غلامان بر دربار خلافت مسلط بودند و امر و نهی به دست ایشان بود. از سوی دیگر در همان سالها شورش «صاحب الزنج» در بصره و قیام یعقوب ابن لیث صفار در ایران روی داد و خلافت سخت در معرض تهدید قرار گرفت. بنابراین وجود شخص بسیار محترم و بزرگواری مانند امام حسن عسکری (ع) و فرزند او برای عباسیان بسیار ناگوار بود می ترسیدند که اگر حادثه ای پیش آید و در آن جمعی از عباسیان ازمیان بروند، هیچ کس شایسته تر ازعلویان و در میان ایشان شایسته تر از امام و خاندانش برای خلافت نخواهد بود. ابوالادیان می گوید: من خادم امام عسکری بودم و رسائل او را به شهرهای دیگر می بردم و جواب می آوردم. در بیماری منتهی به رحلت وی هم نزد او رفتم نامه هایی را که نوشته بود، به من داد وفرمود به مداین ببرم. من رفتم و بعد از پانزده روز برگشتم، اما دیدم بانگ زاری و شیون ازخانه امام بلند است و جعفر بن علی بر در خانه ایستاده به تعزیت شیعیان پاسخ می دهد. با خود گفتم: «اگر این مرد امام شده باشد، کار امامت دگرگون خواهد شد.» در این اثنا خادمی آمده و به جعفر گفت: «کار تکفین تمام شد. بیا بر پیکر برادرت نماز بگزار.» جعفر و همه حاضران به داخل خانه رفتند. من هم رفتم و امام را کفن شده دیدم. جعفر پیش رفت تا در نماز امامت کند. وقتی خواست تکبیر بگوید، ناگهان کودکی باچهره ای گندمگون و مویی کوتاه و مجعد و دندانهایی که بینشان گشادگی بود، پیش آمد و ردای جعفر را کشیده، گفت: «عمو، عقب برو. من برای نماز بر پدرم از تو شایسته ترم» . جعفر درحالی که رنگش از خشم تیره شد، عقب رفت و آن کودک بر جنازه امام نماز گزارد. او حضرت مهدی موعود، امام دوازدهم (عج) بود. تفسیر قرآنی در دست است که به این امام همام منسوب است و عده ای از جمله علمای شیعه این تفسیر را تایید نموده اند. دیگر ازآثار امام (ع) نامه ای است که به اسحاق ابن اسماعیل نیشابوری نوشته اند. دیگر مجموعه حکم و مواعظ و کلمات قصار امام است که در کتب تاریخ و حدیث ثبت است. اثر دیگر منسوب به امام «رساله المنقبه» در مسائل حلال و حرام است که ابن شهر آشوب در کتاب «مناقب» از آن سخن گفته است. در همین کتاب قطعه ای از احکام دین منسوب به امام هادی (ع) و امام عسکری (ع) منقول است. به علاوه احادیث و ادعیه بسیار از آن حضرت روایت شده است.

    زیارتنامه حضرت امام حسن عسکری  (ع )                                                              

درود بر تو ای سرورم ای ابامحمد حسن بن علی آن راهنمای راه یافته و رحمت خدا وبرکات او درود بر تو ای ولی و نماینده خدا و فرزند اولیائش درود بر تو ای حجت خدا و فرزند حجت های او درود بر تو ای برگزیده خدا و فرزند برگزیدگانش سلام و درود بر تو ای جانشین خدا و فرزند جانشینانش و پدر جانشین او درود بر تو ای  خاتم پیامبران درود بر تو ای فرزند آقای اوصیاء درود بر تو ای فرزند امیرمؤمنان درود بر تو ای فرزند بانوی بانوان جهانیان درود بر تو ای فرزند پیشوایان درود بر تو ای فرزند اوصیاء راهنمایان درود بر تو ای عصمت و نگهبان پرهیزکاران درود بر تو ای امام رستگاران درود بر تو ای اساس اهل ایمان درود بر تو ای گشایش قلب اندوهناکان درود بر تو ای وارث پیامبران برگزیده خدا درود بر تو ای خزینه دار علم وصی رسول خدا درود بر تو ای دعوت کننده به احکام و قوانین خدا درود بر تو ای  گویای به کتاب خدا درود بر تو ای حجت حجتهای الهی درود بر تو ای راهنمای  امت ها درود بر تو ای ولی و سرپرست نعمتها درود بر تو ای گنجینه دانش درود بر تو ای کشتی بردباری درود بر تو ای پدر امام منتظر که عیان است برای خردمند حجت او و معرفت او به یقین ثابت و مبرهن است آنکه در پرده است از دیده ستمکاران و نهان است از دولت و حکومت فاسقان و بازگردانید پروردگار ما بوسیله او اسلام ناب و تازه را بعد از گرفتگی و فرسودگی و قرآن را نو و تازه پس از کهنگی و پژمردگی گواهم ای مولا و سرورم که تو بدرستی به پا داشتی نماز را و ادا کردی زکوة
را و امر به معروف کردی و نهی از منکر نمودی و دعوت کردی به سوی راه پروردگارت با کلام حکمت آمیز و با پند و اندرز نیکو و پرستیدی خدا را خالصانه تا آخر عمرت از خدا درخواست می نمایم به آن شأن و مقامی که نزد او دارید که بپذیرد زیارت مرا از شما و قدردانی نماید کوششم را به سوی شما و اجابت فرماید دعایم را بوسیله شما و قرار بدهد مرا از یاوران حق و پیروان و همراهانش و دوستانش و
دوست دارانش و درود بر تو و رحمت خدا و برکات او خدایا درود فرست بر آقای ما محمد و خاندان محمد و درود فرست بر حسن بن علی 
راهنمای بسوی دین تو و دعوت کننده به سوی راه تو پرچم هدایت و راستی و چراغ تقوی و معدن گوهر خردمندی و جایگاه فرزانگی و باران رحمت بر مردم و ابر حکمت بار و دریای پند و اندرز و وارث پیشوایان و گواه بر امت که معصوم و پاکند از هر گناه و منزه از هر نقص و با فضیلت و مقرب درگاه خدا و پاکیزه از پلیدی آنچنانکه به ارث دادی به او علم قرآن را و الهام کردی او را فرجام داوری  و سخنوری و نصب کردی او را نشانه ای برای اهل قبله خود و قرین ساختی طاعت او را به پیروی خودت و واجب نمودی دوستی او را بر همه آفریدگانت خدایا چنانکه
بازگشت نمود نیکویی و بی آلایشی در یگانگی تو و نابود کرد کسانیکه فرو رفته بودند در تشبیه تو به مخلوق ؟ و طرفداری و حمایت کرد از اهل ایمان به تو پس رحمت فرست پروردگارا بر او رحمتی که او را به مقام خاشعان رساند و بالا برد او را در بهشت به درجه جدش خاتم پیغمبران و برسان او را از جانب ما تحیت و سلام و عطا کن از آستان خودت در دوستی او بخشش فزون و احسان و آمرزش و خوشنودی را زیرا تویی صاحب فضل و رحمت بزرگ و نعمتی گرانمایه ای همیشه ای پاینده ای زنده ای پایدار ای برطرف کننده گرفتاری و اندوه و ای 
گشاینده غم و ای برانگیزنده رسولان و ای که وعده هایت همه راست است و ای زنده که نیست معبودی جز تو توسل جویم به درگاهت و به حبیب و دوست تو محمد و وصی  محمد علی پسر عمش و دامادش بر دخترش آنکه پایان دادی بوسیله آن دو شریعت ها را و گشودی به آن دو در فهم تأویل و پیش درآمد و رازهای قرآن را درود فرست به آن دو یک نوع درودی که گواهش باشند اولین و آخرین و آنهایند موجب نجات دوستان و شایستگان و توسل جویم به فاطمه زهرا مادر ائمه و امام راهنمایان و بانوی بانوان جهانیان که شفاعت کنند درباره شیعیان اولادش که پاکند همه و رحمت فرست بر او رحمت همیشگی و پایان ناپذیر جاویدان تا پایان روزگار و توسل جویم به درگاه تو به حسن آن پسندیده پاک و پاکیزه و حسین ستم دیده پسندیده نیک پرهیزکار دو آقای جوانان اهل بهشت و دو بهترین امام خیرخواه دو پاکیزه دو پرهیزکار دو آقای با نظیف و پاک دو شهید و دو ستم دیده دو کشته شده در راه حق درود فرست بر آن دو تا برآید آفتاب و فرو شود درودی پیوسته و پشت سر هم و توسل می جویم بدرگاه تو به علی بن الحسین آقای عابدان و مستور از ترس ستمکاران و به محمد بن
علی باقر آن امام پاک و نور درخشان آن دو امام بزرگ کلید برکت ها و دو چراغ تاریکیها و درود فرست بر آن دو بزرگوار تا درآید شب و روشن شود روز رحمتی در صبح و شام و توسل می جویم به تو به جعفر بن محمد آن راستگوی از طرف خدا و گویا و سخنور در دانش خدا به موسی بن جعفر بنده شایسته در خود و آن وصی خیرخواه که هر دو امام و راهنما و راه یافته و وافی و کافی بودند درود فرست بر آن دو بزرگوار تا تسبیح گوید تو را فرشته و به حرکت درآید برای تو چرخی درودی که برایت و افزون شود و فانی و نابود نشود هرگز و توسل می جویم به تو به علی بن موسی الرضا و به محمد بن علی مرتضی دو امام پاکیزه و برگزیده درود بر آن دو امام بزرگوار تا روشن باشد بامدادی و دائم و باقی است درودی که برافرازد آن دور بسوی خوشنودیت در مراتب اعلی از بهشت تو و توسل می جویم بدرگاه تو به
علی بن محمد رهبر و حسن بن علی آن دو راهنما و آن دو قیام کنندگان به امر بندگانت و آزموده به رنج و سختیهای هول انگیز و پر هراس و آن دو شکیبا در مقابل کینه های لغزاننده رحمت فرست بر آنها معادل پاداش صابران و برابر ثواب رستگاران درودی که آماده کنند برای آنها مقام بلندی را و توسل می جویم به تو ای پروردگار به امام ما و محقق زمان ما آن روز وعده داده شده و آن گواه گواهی شده و آن نور درخشنده تر و تابش روشن تر و آن یاری شده به رعب و ترس و پیروز یافته با سعادت درود فرست بر او به تعداد میوه ها و برگهای درخت و اجزاء ریگها به شماره موها و گرگ ها و به عدد آنچه فراگیرد به او دانش تو و بشمارد کتاب (تدوین و تکوین تو) رحمتی که غبطه خورند بدان اولین و آخرین خدایا محشور نما ما را در گروه او و نگاه بدار ما را بر اطاعت او و پاسداری نما به دولت او و هدیه و تحفه ده به ما به ولایت او و
یاری کن ما را بر دشمنان ما به عزت او و قرار ده ما را ای پروردگار از توبه کاران ای مهربانترین مهربانان خدایا براستی ابلیس متمرد و سرکش لعنتی  همانا از تو نظر خواست برای گمراه نمودن خلقت و تو مهلت دادی او را و از تو فرصت خواسته برای گمراه کردن بندگانت پس مهلتش دادی از جهت دانش قدیمت درباره او و اکنون آشیانه گروه و لشکر او و زیاده شده و ازدحام کرده سپاهیانش و پراکنده شدند دعوت کنندگان او در اطراف زمین و مبلغین او گمراه کردند بندگان تو را دسته دسته و گروههای پراکنده و حزبها و دسته جات سرکش و همانا خودت وعده دادی به کندن ریشه او و بر هم زدن دستگاهش نابود نما اولادش و سپاه او و پاک گردان کشورهای خود را از بدعتها و اختلافی که به وجود آورده و راحت کن بندگان خود را از روشها و قیاسهایش و قرار بده روزگار بدی برای آنها و بگستران عدل خود را و پدید آر دین خود را و نیرو ده دوستانت را و سست نما دشمنانت را و واگذار سرزمینهای شیطان و سرزمینهای دوستانش را به اولیاء خود و جاویددار آنها را در دوزخ و بچشان آنها را از عذاب دردناک و مقرر دار لعنت های خود را که به ودیعت نهاده ای در جاهای نحس آفرینش وزشتیهای طبیعت بر سر آنها فروبار که موکل بر آنها گردند و جاری کردند در میان آنها هر صبح و شام و هر چاشتگاه و پسین پروردگارا عطا کن به ما در دنیا حسنه و در آخرت حسنه ای و نگهدار ما را به رحمت خودت از عذاب آتش ای مهربانترین مهربانان



 


  
صبح به نیت پیگیری ثبت نام پسرم برای کلاس اول توی یک مدرسه خوب ومذهبی از خانه خارج شدم سرکوچه پرچم بزرگ وحجله ای دیدم ....آری رزمنده بسیجی حاج کریم خرازی پدر شهید حاج حسین خرازی به ملکوت اعلی پیوست.....تشعیع جنازه....و مراسم در مسجدسید... حضورانبوه همرزمان و اقشار مختلف......
 تولد وکودکی

به سال 1336 ه.ش. در یکی از محله‌های مستضعف‌نشین شهر شهیدپرور اصفهان بنام کوی کلم، در خانواده‌ای آگاه، متقی و با ایمان فرزندی متولد شد که او را حسین نامیدند.

از همان آغاز، کودکی باهوش و مودب بود. در دوران کودکی به دلیل مداومت پدر بر حضور در نماز جماعت و مراسم دینی، او نیز به این مجالس راه پیدا کرد.

از آنجا که والدین او برای تربیت فرزندان اهتمام زیادی داشتند، او را به دبستانی فرستادند که معلمانش افرادی متعهد، پایبند و مراقب امور دینی و اخلاقی بچه‌ها بودند. علاوه بر آن، اکثر اوقات پس از خاتمه تکالیف مدرسه، به همراه پدر به مسجد محله – معروف به مسجد سید – می‌رفت و به خاطر صدای صاف و پرطنینی که داشت، اذان‌گو و مکبر مسجد شد.

فعالیتهای سیاسی – مذهبی

حسین در زمان فراگیری دانش کلاسیک، لحظه‌ای از آموزش مسائل دینی غافل نبود. به تدریج نسبت به امور سیاسی آشنایی بیشتری پیدا کرد و در شرایط فساد و خفقان دوران طاغوت گرایش زیادی به مطالعه جزوه‌ها و کتب اسلامی نشان داد.

در سال 1355 پس از اخذ دیپلم طبیعی به سربازی اعزام شد. در مشهد ضمن گذراندن دوران سربازی، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید. طولی نکشید که او را به همراه عده‌ای دیگر بالاجبار به عملیات سرکوبگرانه ظفار (عمان) فرستادند. حسین از این کار فوق العاده ناراحت بود و با آگاهی و شعور بالای خود، نماز را در آن سفر تمام می‌خواند. وقتی دوستانش علت را سئوال کردند در جواب گفت: «این سفر، سفر معصیت است و باید نماز را کامل خواند.»

در سال 1357 به دنبال صدور فرمان حضرت امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگان ها و سربازخانه‌ها، او و برادرش هر دو از خدمت سربازی فرار کردند و به خیل عظیم امت اسلامی پیوستند. آنها در این مدت، دائماً در تکاپوی کار انقلاب و تشکل انقلابیون محل بودند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی

شهید حاج حسین خرازی از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، درگیر فعالیت در کمیته انقلاب اسلامی، مبارزه با ضد انقلاب داخلی و جنگهای کردستان بود و لحظه‌ای آرام نداشت. به خاطر روحیه نظامی و استعدادی که در این زمینه داشت، مسؤولیتهایی را در اصفهان پذیرفت و با شروع فعالیت ضدانقلابیون در گنبد، مإموریتی به آن خطه داشت.

دشمن که هر روز در فکر ایجاد توطئه‌ای علیه انقلاب اسلامی بود، غائله کردستان را آفرید و شهید حاج حسین خرازی در اوج درگیریها، زمانی که به کردستان رفت، بعد از رشادتهایی که در زمینه آزاد کردن شهر سنندج (همراه با شهید علی رضاییان فرمانده قرارگاه تاکتیکی حمزه) از خود نشان داد، در سمت فرماندهی گردان ضربت که قوی ترین گردان آن زمان محسوب می‌شد، وارد عمل گردید و در آزادسازی شهرهای دیگر کردستان از قبیل دیواندره، سقز، بانه، مریوان و سردشت نقش مؤثری را ایفا نمود و با تدابیر نظامی، بیشترین ضربات را به ضدانقلاب وارد آورد.

شهید و دفاع مقدس

شهید خرازی با شروع جنگ تحمیلی بنا به تقاضای همرزمان خود، پس از یک‌سال خدمت صادقانه در کردستان راهی خطه جنوب شد و به سمت فرمانده اولین خط دفاعی که مقابل عراقیها در جاده آبادان-اهواز در منطقه دار خوین تشکیل شده بود (و بعداً در میان رزمندگان اسلام، به «خط شیر» معروف شد) منصوب گشت.

خطی که نه ماه در برابر مزدوران عراقی دفاع جانانه‌ای را انجام داد و دلاورانی قدرتمند را تربیت کرد. این در حالی بود که رزمندگان از نظر تجهیزات جنگی و امکانات تدارکاتی شدیداً در مضیقه بودند، اما اخلاص و روح ایمان بچه‌های رزمنده، نه تنها باعث غلبه سختیها و مشکلات بر آنها نشد بلکه هر لحظه آماده شرکت در عملیات و جانفشانی بودند.

در عملیات شکست حصر آبادان، فرماندهی جبهه دارخوین را به عهده داشت و دو پل حفار و مارد را که عراقی ها با نصب آن دو پل بر روی رود کارون، آبادان را محاصره کرده بودند، به تصرف درآورد.

شهید خرازی در آزاد سازی بستان بهترین مانور عملیاتی را با دور زدن دشمن از چزابه و تپه های رملی و محاصره کردن آنها در شمال منطقه بستان انجام داد و پس از عملیات پیروزمندانه طریق القدس بود که تیپ امام حسین (ع) رسمیت یافت. 

در عملیات فتح المبین دشمن را در جاده عین خوش با همان تدبیر فرماندهی اش حدود 15 کیلومتر دور زد و یگان او در عملیات بیت المقدس جزو اولین لشکرهایی بود که از رود کارون عبور کرد و به جاده اهواز- خرمشهر رسید و در آزاد سازی خرمشهر نیز سهم بسزایی داشت.

از آن پس در عملیات مختلف همچون رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر 4 و خیبر در سمت فرماندهی لشکر امام حسین(ع)، به همراه رزمندگان دلاور آن لشکر، رشادتهای بسیاری از خود نشان داد.

در عملیات خیبر که توام با صدمات و مشقات زیادی بود دشمن، منطقه را با انواع و اقسام جنگ‌افزارها و بمبهای شیمیایی مورد حمله قرار داده بود، اما شهید خرازی هرگز حاضر به عقب‌نشینی و ترک موضع خود نشد، تا اینکه در این عملیات یک دست او در اثر اصابت ترکش قطع گردید و پیکر زخم خورده او به عقب فرستاده شد.

از بیمارستان یزد – همانجایی که بستری بود – به منزل تلفن کرد و به پدرش گفت: من مجروح شده‌ام و دستم خراش جزئی برداشته، لازم نیست زحمت بکشید و به یزد بیایید، چون مسئله چندان مهمی نیست. همین روزها که مرخص شدم خودم به دیدارتان می‌آیم.

در عملیات والفجر 8 لشکر امام حسین(ع) تحت فرماندهی او به عنوان یکی از بهترین یگانهای عمل کننده، لشکر گارد جمهوری عراق را به تسلیم واداشت و پیروزیهای چشمگیری را در منطقه فاو و کارخانه نمک که جزو پیچیده‌ترین مناطق جنگی بود، به دست آورد.

در عملیات کربلای 5 در جلسه‌ای با حضور فرماندهان گردانهاو یگانها از آنان بیعت گرفت که تا پای جان ایستادگی کنند و گفت: هرکس عاشق شهادت نیست از همین حالا در عملیات شرکت نکند، زیرا که این یکی از آن عملیات های عاشقانه است و از حسابهای عادی خارج است.

لشکر او در این عملیات توانست با عبور از خاکریزهای هلالی که در پشت نهر جاسم – از کنار اروندرود تا جنوب کانال ماهی ادامه داشت – شکست سختی به عراقیها وارد آورد. عبور از این نهر بدان جهت برای رزمند گان مهم بود که علاوه بر تثبیت مواضع فتح شده، عامل سقوط یکی از دژهای شرق بصره بود که در کنار هم قرار داشتند.

هدایت نیروهای خط شکن در میان آتش و بی‌اعتنایی او به ترکشها و تیرهای مستقیم دشمن و ایثار و از خودگذشتگی او، راه را برای پیشروی هموار کرد و بالاخره با استعانت از الطاف الهی در آن صبح فتح و پیروزی، حاج حسین با خضوع و خشوع به نماز ایستاد.

خصوصیات برجسته شهید

شهید خرازی با قرآن و مفاهیم آن مانوس بود و قرآن را با صدای بسیار خوبی قرائت می‌کرد.

روزهای عاشورا با پای برهنه به همراه برادران رزمنده خود در لشکر امام حسین(ع) در بیابانهای خوزستان به سینه‌زنی و عزاداری می‌پرداخت و مقید بود که شخصاً در این روز زیارت عاشورا بخواند.

او علاوه بر داشتن تدبیر نظامی، شجاعت کم‌نظیری داشت. با همه مشکلات و سختیها، در طول سالیان جنگ و جهاد از خود ضعفی نشان نداد. قاطعیت و صلابتش برای همه فرماندهان گردانها و محورها، نمونه و از ابهت فرماندهی خاصی برخوردار بود.

حساسیت فوق‌العاده‌ای نسبت به مصرف بیت‌المال داشت، همیشه نیروها را به پرهیز از اسراف سفارش می‌کرد و می‌گفت: وسایل و امکاناتی را که مردم مستضعف دراین دوران سخت زندگی جنگی تهیه می‌کنند و به جبهه می‌فرستند بیهوده هدر ندهید، آنچه می‌گفت عامل بود، به همین جهت گفتارش به دل می‌نشست.

   

حاج حسین معتقد به نظم و ترتیب در امور و رعایت انضباط نظامی بود و از اهتمام به آموزش نظامی برادران و تربیت کادرهای کارآمد غافل نبود.

نیمه‌های شب اغلب از آسایشگاهها و محلهای استقرار نیروی لشکر سرکشی نموده و حتی نحوه خوابیدن آنها را کنترل می‌کرد. گاه، اگر پتوی کسی کنار رفته بود با آرامش تمام آن را بر روی او می‌کشید.

او به وضع تدارکات رزمندگان به صورت جدی رسیدگی می‌کرد.

شهید خرازی یک عارف بود. همیشه با وضو بود. نمازش توام با گریه و شور و حال بود و نماز شبش ترک نمی‌شد.

او معتقد بود: هرچه می‌کشین و هرچه که به سرمان می‌آید از نافرمانی خداست و همه، ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.

دقت فوق‌العاده‌ای در اجرای دستورات الهی داشت و این اعتقاد را بارها به زبان می‌آورد که: سهل‌انگاری و سستی در اعمال عبادی تاثیر نامطلوبی در پیروزیها دارد.   

دائماً به فرماندهان رده‌های تابعه سفارش می‌کرد که در امور مذهبی برادران دقت کنند.

همیشه لباس بسیجی بر تن داشت و در مقابل بسیجی‌ها، خاکی و فروتن بود. صفا، صداقت، سادگی و بی‌پیرایگی از ویژگیهای او بود.

در توصیف شهید چنین گفته‌اند:

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدی عراقی:

درود بر او که صادقانه در میدان خونبار جهاد فی سبیل‌الله قدم نهاد و سرافراز و پرافتخار در خیل اولیای خاص الهی راه کمال پیمود و با عزت و افتخار به سوی ملکوت اعلی و سراپرده قرب الی الله عروج نمود. «طوبی لَهُم و حُسنُ مَآب.»

آری، شهید خرازی قبل از شهادت نیز شهید زنده بود. او با چهره محبوبش و سیمای نورانیش حکایت از جهشی جدید و تقربی نوین برفراز قلل بلند عزت و کرامت به مقام عندالرب شتافت.

مهندس میرحسین موسوی:

خرازیها رفتند تا هنر راست قامت بودن و فن نمایش زیستن و درس زیبا مردن را به ما بیاموزند.

هنر خرازیها فتح خرمشهر و بستان نیست؛ شهادت، هنر مردان خداست؛ مرگی هنرمندانه و حیاتی جاودانه.

سردار فرماندهی کل سپاه :    

ما برادر عزیزی را از دست داده‌ایم و چه مشکل است دنیا را تحمل کردن بعد از رفتن این عزیزان، خدایا! حسین خرازی ما را در آخرت نزد صدیقین قرار بده و یاد او را به دل ما پایدار ساز.

نحوه شهادت  

او با آنکه یک دست بیشتر نداشت ولی با جنب و جوش و تلاش فوق‌العاده‌اش هیچ‌گاه احساس کمبود نمی‌کرد و برای تأمین و تدارک نیروهای رزمنده در خط مقدم جبهه، تلاش فراوانی می‌نمود.

در بسیاری از عملیاتها حاج حسین مجروح شد. اما برای جلوگیری از تضعیف روحیه همرزمانش حاضر نمی‌شد به پشت جبهه انتقال یابد.

در عملیات کربلای 5 ، زمانی مه در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشکل مواجه شده بود، خود پییگیر جدی این کار شد، که در همان حال خمپاره ای در نزدیکی اش منفجر شد و روح عاشورایی او به ملکوت اعلی پرواز کرد و این سردار بزرگ در روز هشتم اسفند ماه 1365 در جوار قرب الهی ماوا گزید. سردار دلا وری که همواره در عملیات ها پیشقدم بود و اغلب اوقات شخصاً به شناسایی می رفت.

در هر شرایطی تصمیمش برای خدا و در جهت رضای حق بود.

او یار حسین زمان، عاشق جبهه و جبهه‌ای ها بود و وقتی به خط مقدم می‌رسید گویی جان دوباره‌ای می‌یافت؛ شاد می‌شد و چهره‌اش آثار این نشاط را نمایان می‌ساخت.

شهید خرازی پرورش یافته مکتب حسین(ع) و الگوی وفاداری به اصول و ایستادگی بر سر ارزشها و آرمانها بود. جان شیفته‌اش آنچنان از زلال مکتب حیا‌ت‌بخش اسلام و زمزمه خلوص، سیراب شده بود که کمترین شائبه سیاست‌بازی و جاه‌طلبی به دورترین زاویه ذهنش راه نمی‌یافت.

این شهید سرافراز اسلام با علو طبع و همت والایی که داشت هلال روشن مهتاب قلبش، هرگز به خسوف نگرایید و شکوفه‌های سفید نهال وجودش را آفت نفس، تیره نگردانید. در لباس سبز سپاه و میقات مسجد، مُحرِم شد، در عرفات جبهه وقوف کرد و در منای شلمچه و مسلخ عشق، جان به جان آفرین تسلیم نمود.

رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل قوا در مورد ایشان می‌فرمایند:

او (حسین خرازی) سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت بود که با ذخیره‌ای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانه‌روزی برای خدا و نبرد بی‌امان با دشمنان اسلام، در آسمان شهادت پرواز کرد و بر آستان رحمت الهی فرود آمد و به لقاءالله پیوست.

درود بر او و بر همه همسنگرانش که خود نامش حسین بود و لشکرش نیز همنام مولایش امام حسین(ع).
خوشا به احوالات پدری که چنین پسری تقدیم اهلبیت و انقلاب و خمینی کبیر و اسلام کرد......
التماس دعا............
 



 


  
   مدیر وبلاگ
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :21
کل بازدید : 626702
کل یاداشته ها : 114


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ