دلم گرفته بود ...
از هتک حرمت به حرم عسگریین...
از ایام شهادت بی بی فاطمه زهرا سلام الله علیها.........
تازه با دیدن این عکسها غمها صدچندان شد..............
محمد خاتمی در سفر به ایتالیا، با چهار زن بیگانه دست داده است. فیلم این اقدام زشت خاتمی در سایتها قرار گرفته و موج اعتراضها را به سوی او برانگیخته است. وی تا کنون هیچ پاسخی درباره این اقدام غیرقابل توجیه نداده و حامیان وی نیز سکوت معناداری کردهاند و برخی نیز توجیهات غیرموجهی ارائه کردهاند. دشمنیها با رییسجمهور به دلیل اظهار علاقه وی به ارزشهاست
حالا به این سخنان مقام معظم رهبری هم توجه کنید:
ارزشهایی که امام منادی آن بود، آماج بزرگترین دشمنیها از سوی جناحهای مختلف داخلی و خارجی به ویژه استکبارگران قرار گرفته است... امروز در دولت جدید به رغم همه کارشنکیها این ارزشها سخن اول و حرف رایج شده و دولت صریحاً آنرا بیان میکند و علت دشمنیها چه کسانی که در داخل و چه در خارج هستند همین است که رئیسجمهور به طور صریح به این ارزشها اظهار عشق و علاقه میکند. در داخل نیز، برخی نگاه میکنند آنجایی که این ارزشها پاس داشته میشود کجاست تا به آن حمله کنند و هر خط و حرکتی که علیه ارزشها باشد این افراد آنرا دوست دارند.
«محمود احمدینژاد» رییسجمهوری روز پنجشنبه در جریان آخرین سفر استانی خود به زادگاهش گرمسار رفت و سخنانش را چنین آغاز کرد: وقتی من وارد این شهر شدم از من پرسیدند چه احساسی داری؟ من نمیتوانم احساس خود را بیان کنم. آدم وقتی به خانه خود میآید احساس برگشت یک ماهی به آب یا اقیانوس دارد که قابل وصف نیست. احمدینژاد در ادامه گفت:
وقتی حرف از عدالت پیش میآید برخی افراد حرفهای انحرافی میزنند وقتی میگوییم باید عدالت برپا باشد و امکانات عادلانه توزیع شود و همانطور که مردم فلان شهر از امکانات برخوردار هستند مردم روستاهای گرمسار هم برخوردار شوند میگویند این حرفها را نزن خطرناک است، توزیع فقر است و جلوی پیشرفت را میگیرد؛ ما میگوییم اتفاقا عدالت زمینه و عامل اصلی پیشرفت است. از کجا میدانید در روستایی که شما به حساب نمیآورید صدها جوان باشند که وقتی وارد میدان عمل شوند صدها تن از شما را در جیب خود میگذارند.
همیشه قانون روزگار اینست.....شما برای داشتن هر چیزی فرصتی معین در اختیار دارید ......وفرصت ما برای داشتن امام خمینی رحمةالله علیه در روز ۱۴خردادماه سال ۱۳۶۸به پایان رسید.....
آن شب قلب ملت از کار ایستاد ... | |
بدیهى است رهبرى و هدایت هر انقلابى پس از پیروزى به مراتب مشکلتر از دوره هاى پیش از پیروزى زیرا تا زمان حصول پیروزى انگیزههاى فراوانى براى وحدت کلمه به منظور استیلا یافتن بر دشمن مشترک وجود دارد. حتى افراد و گروههایى یافت مىشوند که به رغم عدم خلوص کافى، براى دستیابى به اهداف خاص خود، ضمن قلمداد دادن خود به همراهى و همفکرى با مردم، در مبارزه شرکت مىکنند و معارضه آشکارى با رهبرى مبارزه و انقلاب ندارند، اما پس از پیروزى انقلاب، به دلیل سهم خواهى که از خصلتهاى افراد و گروههاى ناخالص است نغمه هاى جدایى آنها ساز مىشود و این روند در برخى موارد به شکلگیرى توطئه هاى گوناگون علیه انقلاب و رهبرى آن منجر مىگردد. چنین واقعیتى را در انقلاب اسلامى ایران نیز شاهد بودیم که نمونه هاى بارز آن توطئه ها و کارشکنیهاى منافقین، ملىگراها و دیگر گروههاى وابسته به شرق و غرب بود. از سوى دیگر قدرتهاى استعمارى نیز به ستیز با انقلاب پرداختند و با تحمیل جنگ ناخواسته، محاصره اقتصادى تبلیغات مسموم و اعمال فشارهاى سیاسى به دشمنى با انقلاب و مردم مسلمان ایران پرداختند اما رهبریهاى خردمندانه و هوشیارانه امام خمینى (س) و مقاومت بى نظیر مردم تمام نقشه هاى شیطانى مستکبران عالم علیه انقلاب را نقش بر آب ساخت. رحلت جانگداز امام خمینى (س) این توهم پوچ را در دشمنان قسم خورده انقلاب به وجود آورد که انقلاب اسلامى از مسیر خود منحرف مىشود و توده ها به بى تفاوتى کشیده خواهند شد، اما از آنجا که انقلاب اسلامى ایران، ریشه در اعماق قلوب مردم داشت، هیچ گاه تصور خام مخالفان اسلام و انقلاب و مردم، مصداق نیافت و مجلس خبرگان، یک روز پس از ارتحال امام، با انتخاب یکى از فرزندان رشید اسلام و شاگرد خلف و شایسته امام خمینى - حضرت آیت الله خامنه اى - بر تداوم راه رهبر راحل، مهر تایید زد و امروز همه جهان بر این نکته اعتراف دارند که پایانى براى انقلاب اسلامى متصور نیست و ایران اسلامى به عنوان تنها ملجا و مامن محرومان و پشتیبان مستضعفان شناخته شد.امروز هر ایرانى مسلمان و آزاده بر خود مىبالد که کشورش در شمار مستقل ترین و آزادترین ممالک دنیاست و رهبرش راهى را مىپیماید که بنیانگذار فقید جمهورى اسلامى ایران، از نخستین روزهاى قیام به پیروان راستین و وفادارش نشان داده است. در تاریخ 28 اردیبهشتسال 1368 تیم پزشکى حضرت امام از اولین علائم خونریزى در دستگاه گوارش معظم له اطلاع یافت و بلافاصله معاینات و بررسیهاى لازم صورت گرفت انجام معاینات، دو زخم در معده حضرت امام را مشخص مىنمود که یکى سطحى و دیگر نسبتا عمیق بود. با مشاهده زخمها مشاوره با پزشکان متخصص بیماریهاى گوارشى صورت گرفت. مشخصات ظاهرى زخمها حکایت مشکوکى از احتمال وجود بیمارى بدخیم مىکرد. مطالعات پرتونگارى و عکسبردارى از معده امام نشان دهنده ضایعاتى نگران کننده بود. بزرگترین زخم چهار تا پنجسانتىمتر و حاشیه آن نامنظم و کاملا برجسته و متورم بود و در معده آثار خونریزى و خون تازه وجود داشت. این مشاهدات توسط اندوسکوپى و مشاهده داخل معده توسط دستگاه صورت گرفته بود که شرح آن توسط پزشکان تیم مراقبت از امام، آقایان دکتر عارفى و دکتر فاضل داده شده است. روز یکشنبه 31 اردیبهشت ماه آزمایشات تکمیلى انجام شده و وضعیت قلبى و عمومى حضرت امام مورد بررسى دقیق واقع شد، چرا که تصمیمگیرى در مورد انتخاب درمانى جراحى در شخصى با سن امام و با وضعیت قلبى و عمومى ایشان تصمیمگیرى بسیار دقیق و حساسى بود. در چنین شرایطى با محاسبه بسیار دقیق وضعیتبیمارى و خطرات ناشى از عدم انجام عمل جراحى در مقایسه با انجام آن، انتخاب نهایى صورت گرفت. مشکلى که از نظر جسمانى براى حضرت امام پیش آمده بود از دو جنبه جان معظم له را تهدید مىکرد. یکى ایجاد خونریزى وسیع و کشنده و غیرقابل کنترل و دیگرى احتمال ایجاد سوراخ در جدار معده و ورود محتویات معده به داخل حفر شکم در آن صورت یا به سرعت مرگ مستولى مىشد و یا باید تن به انجام عمل جراحى در شرایطى بسیار نامناسب داد که احتمال خطرش بسیار بیشتر از زمانى بود که جراحى با آمادگى کامل قلب و وضعیت عمومى بدن صورت مىگیرد. شرح حالى که حضرت امام از وضعیت جسمانى و دستگاه گوارش ارائه مىفرمودند حاکى از افزایش میزان خونریزى در دستگاه گوارش بود و روز به روز بر میزان آن افزوده مىشد. از طرفى مطالعات اندوسکوپى با دستگاه اندوسکوپ وسعت و عمق قابل توجه زخمها را نشان مىداد و بخصوص در مورد یکى از زخمها حاکى از نازک شدن خطرناک جدار معده بود. بنابراین قضاوت پزشکان متفقا در پیشگیرى از دو عارضه بسیار خطرناک و کشنده که امکان وقوع آن در آیندهاى نزدیک حتمى مىنمود برانجام عمل جراحى قرار گرفت. بنابراین این تصمیم گیرى با فرزند امام حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج احمد آقا در میان گذاشته شد و ایشان نیز مساله را با مسئولان مملکتى در میان گذاشت. جوانب کار براى مسئولان کاملا توضیح داده شد و پس از موافقت موضوع با حضرت امام مطرح شد. امام پس از حصور اطلاع از تصمیم پزشکان با خونسردى فرمود: "هر طور صلاح است همان طور عمل کنید. " مقدمات عمل جراحى براى روز دوم خرداد آماده شد و امام به بیمارستان منتقل گشت. زمانى که امام، جماران را به سوى بیمارستان ترک مىکرد در سر پایینى کوچه جلو بیتبه اطرافیان فرمود: "من از این سرازیرى که پایین مىروم دیگر بالا نمىآیم" و بنا به گفته اطرافیان حالتى حاکى از آرامش و ثبات در برخورد با مساله مرگ در موقع گفتن این جمله کاملا حس مىشد. بررسىهاى قلب، وضع امام را، حتى بهتر از آنچه تصور مىشد نشان داده بود و با تزریق یکى دو واحد خون، کم خونى ناشى از خونریزیهاى مکرر نیز اصلاح شد. بنا به گفته دکتر فاضل جراح امام، معظم له نماز شبشان را خواند که از تلویزیون نیز بخشى از آن پخش شد. امام پس از اداى نماز صبح جهت جراحى آماده شد. یکى دو لوله نازک براى رساندن مایعات و نشان دادن فشار داخلى وریدهاى مرکزى در رگها قرار گرفت و در ساعت 45/7 دقیقه امام توسط یک برانکارد به اتاق عمل منتقل گشت. بنا به گفته دکتر فاضل در اتاق عمل، تیم جراحى مرکب از دکتر فاضل، دو جراح، یک تکنسین، پرستار اتاق عمل، دو نفر متخصص بیهوشى، یک تکنسین بیهوشى و دو متخصص قلب آماده انجام عمل شدند. بیهوشى که یکى از حساسترین مراحل انجام عمل بود با موفقیت انجام شد و ساعت 30/8 دقیقه انجام جراحى آغاز گشت و جریان عمل توسط تلویزیون مدار بستهاى در معرض مشاهده اشخاصى که در بیرون اتاق عمل حضور داشتند قرار گرفت. جراحى کمتر از دو ساعت طول کشید و در ساعت 20/10 دقیقه به پایان رسید. طبق اظهارات دکتر فاضل، وقتى شکم امام باز شد مشاهده گشت که قسمت میانى معده دچار ضایعه است. بزرگترین زخمى که قبلا ذکر شد در خم بزرگ معده وجود داشت و جدار معده را به نحو خطرناکى نازک نموده بود. ضایعهاى کوچک با قطرى حدود شش میلیمتر در قسمت چپ کبد به صورت یک دانه مشاهده مىشد و غدد لنفاوى کمى بزرگ بود که مشابه آن در افراد عادى نیز دیده مىشود و اندازه طحال طبیعى بود. قسمتى از معده که مبتلا بود، برداشته شد و قسمتهاى باقیمانده به هم متصل گشت و از غدد لنفاوى و کبد نیز نمونه بردارى شد و در طول عمل مشکل خاصى پیش نیامد. سپس امام به بخش آى. سى. یو منتقل شد، بخشى که از نظر مراقبتهاى ویژه داراى امکانات کامل جهت کنترل خطرات احتمالى است. لوله داخل ناى یا تراشه حضرت امام براى 24 ساعت آینده باقى ماند تا وضع تنفسى حضرت امام کاملا مطمئن شود. در فاصله کوتاهى پس از عمل، جلسه اى با حضور مسئولین کشور تشکیل شد و با مشورت دو تا سه نفر از تیم پزشکى، نحوه اطلاع دادن مساله به مردم مشخص شد. نکته اى که در این موضوع مورد توجه قرار گرفت جلوگیرى از ایجاد نگرانى زیاد بود و همان روز ساعت دو بعدازظهر متنى از اخبار رادیو براى مردم خوانده شد مبنى بر اینکه حضرت امام به علت خونریزى گوارشى و براى کنترل آن، مورد عمل جراحى موفقى قرار گرفته اند و حال ایشان رضایتبخش است. علىرغم لحن اطلاعیه که حاکى از موفقیت آمیز بودن جراحى امام بود ملت عاشق و دلباخته امام ناگهان براى اولین بار از کسالت جدید امام مطلع و این موجب بروز نگرانى شد. ولى در طى روزهاى بعد که رسانه هاى گروهى و سیماى جمهورى اسلامى ایران از بهبود حال امام گزارش مىدادند دلهاى نگران مردم با ناباورى مىرفت که دلهره و اضطراب را از خود بیرون کند. که. . . ساعت 30/8 بعدازظهر روز شنبه سیزده خرداد اولین خبر نگران کننده از اخبار شبکه سراسرى پخش شد: بسمه تعالى به اطلاع ملت شریف و عزیز ایران مىرسانیم امروز در ساعت سه بعدازظهر در سیر درمان حضرت امام مدظله العالى مشکلى پیش آمد. پزشکان با همه کوشش خستگى ناپذیر خود براى درمان حضرت امام به مراقبت و درمانهاى لازم سرگرمند و از همه ملت خداجوى درخواست می کنیم دعاهاى خالصانه خود را ادامه دهند. امید و انتظار مىرود که ادعیه شما مردم مورد اجابت حضرت حق قرار گیرد. دفتر امام خمینى متعاقب پخش این اطلاعیه از اخبار شبکه سراسرى، هزاران دلباخته امام به سوى جماران شتافتند تا از حال امام خویش با خبر شوند. مردم با ناله و اشک راه جماران را در پیش گرفته بودند تا بیقرارى و اضطراب خویش را تسکین دهند. در میان آنان صدها تن از جانبازان انقلاب به چشم مىخورند. خانواده هاى شهدا، زنان، مردان، پیر و جوان خیابانى را که به جماران منتهى مىشد پر کرده بودند و اندوهبار حال امام خود را جویا مىشدند، ولى هیچکس پاسخى نمىداد. رفت و آمدهاى پر جنب و جوشى به بیت حضرت امام صورت مىگرفت و چشمهاى راهیان بیت، بیشتر اوقات گریان بود. نزدیکهاى صبح خبرهاى رسیده غم انگیز و غم انگیزتر مىشد. تا اینکه در اخبار ساعت هفت بامداد روز چهارده خرداد. . . و اما بشنوید از روزهاى پس از عمل جراحى از داخل بیمارستان. در اطلاعیه روز دوم خرداد چیزى از تشخیص بیمارى امام گفته نشد چرا که در حقیقت از اسرار مملکتى به شمار مىرفت و گذشته از آن حال حضرت امام در آن موقع خوب و رضایتبخش بود و بنابراین ظاهر امر حاکى از موفقیت عمل جراحى حضرت امام بود و بر طبق مفاد آن مساله منتفى شده بود. در واقع در چند روز اول هم اوضاع به خوبى پیش مىرفت. امام پس از عمل به راحتى به هوش آمد، منتها به دلیل وجود لوله تراشه در داخل ناى قادر به صحبت کردن نبود و به دستورات پزشکان مبنى بر باز و بسته نمودن چشم و حرکات دستها و پاها پاسخ مثبت مىداد. ساعت شش بعدازظهر همان روز یعنى در دوم خرداد ناگهان اختلالى در منحنى نوار قلب حضرت امام پیدا شد که نگران کننده بود و حدود یک ساعت و نیم به طول انجامید که با درمانهاى لازم مرتفع شد و پس از آن در همان روز مصاحبه اى توسط پزشکان حضرت امام صورت گرفت و اطلاعاتى در اختیار مردم قرار گرفت. فرداى آن روز حال امام بهتر بود و چند تن از مسئولین مملکتى و حجت الاسلام والمسلمین حاج احمد آقا خدمت امام رسید. همان روز لوله داخل تراشه حضرت امام برداشته شد و امام قادر به صحبت کردن شد. ضمنا قرار شد وضعیت امام از طریق اطلاعیه اى به اطلاع مردم برسد. در روز پنجشنبه چهارم خرداد وضع کلیوى امام مختصر اشکالى پیدا کرد که پیش بینى آن مىشد که تدابیر لازم اندیشیده شد. در این شرایط به گفته اطرافیان و پزشکان، معظم له حاضران را دلدارى مىدادند. روز سوم پس از عمل، از نظر بروز مشکلات عفونى و پیدا شدن اشکال تنفسى و تب از روزهاى دیگر اهمیت بیشترى داشت; و در بخشهاى جراحى پس از انجام عمل در روز سوم بیشتر از روزهاى دیگر احتمال وقوع عوارض وجود دارد. روز جمعه پنجم خرداد ماه یعنى روز سوم پس از عمل عده اى از اعضاى خانواده امام و آقاى هاشمى رفسنجانى نیز به حضور ایشان رسیده بودند. تا ظهر اتفاقى که نگران کننده باشد نیفتاد و امام با آقاى هاشمى صحبت کرد و وقتى آقاى هاشمى اجازه خواست که سلامتى حضرت امام را از طریق خطبه هاى نماز جمعه به اطلاع مردم رساند، امام اجازه داد و مطالبى فرمود که توسط آقاى هاشمى به اطلاع مردم رسید و طى آن امام عزیز به مردم سلام رسانید و از کسانى که ابراز احساسات نموده بودند، تشکر کرد. ولى در ساعت دوازده و پنج دقیقه همان روز امام ناراحتى تنفسى پیدا کرد و در نوار قلبى تغییراتى پیدا شد که بنا به اظهارات پزشکان بیش از دو سال طول کشید ومختصرى هم تب ایجاد شد که با تدابیر لازم درمانى و خروج لوله هاى تزریقات از رگها مرتفع شد. روز شنبه به خوبى و بدون وجود واقعه نگران کنندهاى سپرى شد و فقط به دلیل وجود علائم خونریزى در دستگاه ادرارى، بررسى داخل مثانه با دستگاه و بدون بیهوشى عمومى و صرفا با بى حسى موضعى انجام شد و نکته مهمى مشاهده نشد. بعلاوه یک عکسبردارى هم با استفاده از ماده حاجب از معده صورت گرفت که نشان دهنده جوش خوردن بخیه هاى عمل بود و شب همان روز تصاویرى از حضرت امام از طریق سیماى جمهورى اسلامى ایران ملت پخش شد که همه مشاهده نمودند، سپس لوله معده خارج شد و رژیم مایعات شروع شد. فرداى آن روز به جز مختصرى کاهش فشار خون، مشکل دیگرى پیش نیامد و امام نماز را با وضو خواند و شب مختصرى هم غذا میل کرد روز دوشنبه هشتم خرداد وضع تنفسى و ریوى امام دچار مشکل شدو ظاهرا مقدارى مایع در داخل ریه ها جمع شده بود که مىتوانست ناشى از سه عارضه باشد: یکى اینکه ریه ها دچار عفونت شده باشند، دیگر اینکه وضع قلبى و نارسایى قلب موجب تجمع مایع در ریه شده باشد و سوم اینکه بیمارى اصلى که معده را گرفتار کرده است ریه ها را هم مورد تهاجم قرار داده باشد. مشکل ریوى کماکان ادامه داشت و اختلالات کلیوى نیز به درمان پاسخ نمىداد. روز چهاشنبه جلسه مشاورهاى با تعداد زیادى از پزشکان متخصص سراسر کشور تشکیل شد و وضع بیمارى امام از جنبه هاى مختلف مورد بررسى قرار گرفت. در کنار مشکلات متعددى که وجود داشت، تغییرات نگران کننده فرمول شمارش خون حاکى از پیشرفت بیمارى اصلى امام بود که لزوم انجام سریع شیمى درمانى را مطرح مىساخت، ولى مساله اى که تیم پزشکان در این مورد با آن روبرو شد این بود که معمولا اگر شیمى درمانى پس از عمل جراحى لزوم داشته باشد آن را دو تا سه هفته پس از جراحى به تعویق مىاندازند تا آثار سؤ ناشى از شیمى درمانى مشکلى را در وضع عمومى بدن ایجاد نکند، ولى آزمایشات خون حضرت امام در هر لحظه مبین مشکلات بیشترى بود و ناچار پزشکان، شیمى درمانى را شروع کردند و این در حالى بود که وضعیت عمومى بدن از نظر وضع ریوى و کلیوى در شرایط چندان مطلوبى به سر نمىبرد. روز شنبه سیزدهم خرداد دفع ادرارى به کلى مختل شده بود و کلیه ها که وظیفه دفع ادرار را به عهده دارند به درمانها جواب نمىدادند و این موضوع باعث تشدید مساله ریوى نیز مىگشت و ریه ها نیز پر از مایعى بود که خروج آن با درمانهاى انجام شده امکانپذیر نبود. ساعت یازده صبح همان روز، نوار قلب تغییراتى را نشان داد و فشار خون کم کم کاهش یافت، در بیمارستان پزشکان، حاج احمد آقا، بعضى از مسئولان مملکتى و نوه امام نزد معظم له بودند و بنا به اظهارات نوه حضرت امام ایشان شاید بیش از 100 بار شهادتین گفته بود. امام نماز ظهر و عصر را خواند و حدود ساعت سه بعدازظهر یک ایست قلبى پیش آمد که با ماساژ قلبى و تنفس مصنوعى دوباره قلب به کار افتاد و دستگاهى جهت کمک به ایجاد ضربان قلب در جلوى سینه امام کار گذاشته شد. این وضعیت تا ساعت 30/8 دقیقه بعدازظهر ادامه داشت که وضع نگران کننده از طریق اخبار شبکه سراسرى سیماى جمهورى اسلامى به اطلاع مردم رسید و موج عاشقان امام به سوى جماران روان گشت. وضعیت عمومى حضرت امام اصلا خوب نبود ولى بعدازظهر گویى مجددا کمى به هوش آمده بود. کهولت سن، بیمارى صعب العلاج و وضع نامناسب قلبى دست به دست هم داده بودند تا ملتى را داغدار کنند. کارى از دست پزشکان بر نمىآمد. علىرغم تلاش همه جانبه و درمانهاى متعدد و مختلف، کارى از پیش نمىرفت. انبوه جمعیت هر لحظه در جماران بیشتر و بیشتر مىگشت، اشکها از نگرانى جارى بود و دستها به سوى آسمان بلند. چشم حاج احمد آقا مانند چشم میلیونها انسان دیگر، چشم میلیونها فرزند دیگر امام، اشک آلود بود. دستان امام لرزش داشت و در لحظات آخر با صدایى لرزان فرموده بود: "من مىدانم زنده نمىمانم، اگر مرا براى خودم نگهداشته اید به حال خودم بگذارید و اگر براى مردم است هر کارى مىخواهید بکنید. " در سراسر ایران دستها به دعا برداشته شد، حتى در خارج از مرزها عاشقان امام ضجهکنان بقاى امام را از یگانه استدعا مىکردند، ولى در ساعت 20/10 دقیقه بعدازظهر روز شنبه سیزدهم خرداد ماه سال 1368، دعاى امام بر دعاى میلیونها انسان غلبه یافت و قلب ملت از کار ایستاد. |
«فطمت فاطمة من الشر » (فتال نیشابورى از امام صادق (ع) ) نویسندگان سیره و محدثان اسلامى براى دختر پیغمبر لقبهائى چند نوشتهاند: زهرا،صدیقه،طاهره،راضیه،مرضیه،مبارکه،بتول و لقبهاى دیگر.از این جمله لقب زهرا از شهرت بیشترى برخوردار است،و گاه با نام او همراه مىآید (فاطمه زهرا) و یا بصورت ترکیب عربى (فاطمة الزهرا) .زهرا که در تداول بیشتر بجاى نام او بکار مىرود در لغت،درخشنده، روشن و مرادفهائى از این گونه،معنى مىدهد.و این لقب از هر جهتبرازنده این بانوست.او چهره درخشان زن مسلمان،فروغ تابان معرفت و نمونه روشن پرهیزگارى و خداپرستى است. این درخشندگى به ساعتى مخصوص و روزى معین اختصاص ندارد.از آن روز که وظیفه خود را تعهد کرد تا امروز و براى همیشه چون گوهرى بر تارک تربیت اسلامى مىدرخشد. محدثان ذیل بعض این لقبها و سبب آن روایتهائى نوشتهاند.باز نوشتن آن گفتهها موجب درازى گفتار خواهد شد.آنچه ازمجموع این روایتها دانسته مىشود،بزرگى قدر و خصیتبرجسته دختر پیغمبر در دیده پدر و شوهر و مقام ارجمند او در اسلام و میان مسلمانان است.این حقیقتى است که پیروان همه مذاهب اسلامى بدان اعتراف دارند.براى همین است که در عموم کتابهاى شیعه و گاه در کتابهاى معتبر اهل سنت و جماعت کتابى جداگانه در فضیلت دختر پیغمبر دیده مىشود و یا فصلى را براى روایتهائى که درباره اوست گشودهاند. نام او فاطمه است.فاطمه وصفى است از مصدر فطم.و فطم در لغت عرب بمعنى بریدن،قطع کردن و جدا شدن آمده است.این صیغه که بر وزن فاعل معنى مفعولى مىدهد،به معنى بریده و جدا شده است.فاطمه از چه چیز جدا شده است؟در کتابهاى شیعه و سنى روایتى مىبینیم که پیغمبر فرمود او را فاطمه نامیدند،چون خود و شیعیان او از آتش دوزخ بریدهاند مجلسى از عیون اخبار الرضا و او باسناد خویش از على بن موسى الرضا و محمد بن على (ع) و آنان از مامون و او از هارون و او از مهدى و او به سند خویش از ابن عباس روایت کنند که:وى از معاویه پرسید مىدانى چرا فاطمه را فاطمه نامیدند؟گفت نه!ابن عباس گفت چون او و شیعیان او به دوزخ نمىروند فتال نیشابورى ضمن حدیثى از امام صادق آورده است که چون از بدىها بریده شد او را فاطمه نامیدهاند بدین مضمون روایتهاى دیگر هم آمده است آنچنانکه براى صیغه وصفى نیز معناهاى دیگر جز آنچه نوشتیم ضبط کردهاند. پیش از ظهور اسلام دو سه تن از زنان بدین نام موسوم بودهاند که در اسلام به فواطم مشهوراند،مانند فاطمه دختر اسد بن هاشم و فاطمه دختر عتبة بن ربیعه و نیز فاطمه دختر عمرو بن عائذ . بارى پرورش زهرا در کنار پدرش رسول خدا و در خانه نبوت بود،آنجا که فرود آمد نگاه فرشتگان،و مرکز نزول وحى و آیههاى قرآن است.آنجا که نخستین گروه از مسلمانان به یکتائى خدا ایمان آوردند،و بر ایمان خویش استوار ماندند.آنانکه پروردگار دلهایشان را آزمود، و در قرآن کریم مدح فرمود.تربیت دینى را هم از آموزگارى چون محمد (ص) فرا گرفت، پیغمبرى که معلم انسانهاى جهان است.و تا جهان باقى است مشعل دین و دانش بنام او فروزان. کودک خردسال این نو مسلمانان را مىدید که هر روز با شور و هیجان براى فرا گرفتن آیتهاى قرآن و آموختن روش پرستش پروردگار نزد پدرش مىآیند.در این خانه بود که تکبیر گفتن،روى به خدا ایستادن،و هر شبانروز در اوقاتى خاص پروردگار یکتا را به بزرگى یاد نمودن آغاز شد.آن سالها در سراسر عربستان و همه جهان این تنها خانهاى بود که چنین بانگى از آن بر مىخواست.«الله اکبر»و زهرا تنها دختر خردسال مکه بود که چنین جنب و جوشى را در کنار خود مىدید.این بانگ آسمانى این مراسم بىمانند،در روح این طفل خردسال چه اثرى نهاد،سالها بعد آشکار گردید. او در خانه تنها بود و دوران خردسالى را به تنهائى مىگذراند.دو خواهر او رقیه و ام کلثوم سالیانى چند از او بزرگتر بودند.او در این خانه همبازى نداشت.شاید این تنهائى هم یکى از انگیزههائى بوده است که باید از دوران کودکى همه توجه وى به ریاضتهاى جسمانى و آموزشهاى روحانى معطوف گردد.الله اکبر،اشهد ان محمدا رسول الله.اندک اندک آیههاى دیگر مىرسد و درسهاى وسیعتر داده مىشود.درسهائى از اخلاق قرآنى و سفارشهائى براى تحصیل خوى انسانى.مردم همه برابر خدا و حکم الهى یکسانید!کسى بر دیگرى برترى ندارد! برده و ارباب در پیشگاه حق تعالى مساوى هستند.شما موظفید با بردگان،با اسیران،با مستمندان،مهربانى کنید و با آنان خوشرفتار باشید.به دختران چون پسران حرمت نهید و با آنان درشتى نکنید!و در کنار رسیدن این تعلیمات و آموختن آن بمسلمانان،و شورى که آنان در فرا گرفتن این درسها نشان مىدادند،دشمنى همشهریان و خویشاوندان را با پدرش مىدید.آنان چنین سخنانى را خوش نداشتند.نمىخواستند مردم با این گفتهها که تا آنروز سابقه نداشت آشنا شوند.گسترش این تعلیمات موجب درهم ریختن زندگانى آنان مىشد.اما براى اینکه بیم خود را پنهان سازند و به گمان خویش گفتههاى او را از تاثیر بیندازند،بدو تهمت مىزدند:جادوگر است،دیوانه است،یتیم ابو طالب کجا و پیغمبرى کجا؟چرا این وحى به مرد بزرگ و دولتمندى از مکه و یثرب فرود نیامده. تا دیر نشده باید این کار را چاره کرد. اما اگر او را بکشیم با ابو طالب و بنى هاشم درگیرى خواهیم داشت.بهتر است پیروان او را از گردش پراکنده سازیم.و اگر بزبان خوش پند نگرفتند و او را رها نکردند،بزور متوسل شویم.
سلاح مردم بى منطق چیست؟دشنام،آزار،و اگر ممکن شود کشتار.در شهر کوچک خبرها بسرعت پخش مىشود و خانه پدرش مرکز انعکاس جریانهاى آنروز مکه بود.امروز بلال را شکنجه کردند!امروز به عمار آسیب رسید!امروز مادر عمار را کشتند!عموى پدرش ابو لهب چنین گفت و ابو جهل چنان،و گزارشهاى ناخوشایندى از این قبیل.تا روزیکه شنید پدرش پیروان خود را فرموده است مکه را ترک گویند و به حبشه بروند،چون نمىتوانسته استبیش از این شاهد آزار نو مسلمانان باشد.چرا این مردمان باید از خانه و زندگى خود دستبردارند و خطر سفر را بر خود هموار سازند؟به جائى بروند که نمىدانند کجاست،و از کسى پناه بخواهند که نمىدانند کیست؟و روش او چیست.پدرش بآنان گفته است نجاشى با پناهندگان خود خوشرفتارى مىکند،اما مگر اینان چه گناهى کردهاند که باید نزد او بروند؟چرا باید رنج غربت را تحمل کنند؟راستى این سنگ پارهها و قطعه چوبها که بنام خدا درون خانه کعبه نهادهاند،این اندازه حرمت دارد؟آیا بزرگان قریش نمىدانند که این دست پرداخت کارگران نه سودى دارد نه زیانى؟نه!آنان از چیز دیگرى مىترسند.از زیانهائى که با پخش این دعوت محمد (ص) دامنگیر آنان مىشود: «الذى جمع مالا و عدده.یحسب ان ماله اخلده.کلا لینبذن فى الحطمة .» (سوره همزه) آرى پیکار در گرفته است.دستهاى مىخواهند از طاعت مخلوق باطاعتخالق بگریزند،طوق بندگى را بشکنند و آزاد شوند.و براى همین است که همه این بلاها را بجان مىخرند و از پرستش خدا باطاعتشیطان باز نمىگردند،و دستهاى که مىخواهند،اینان همچنان ابزار افزایش مکنت آنان باشند.هر یک از این حادثهها به نوعى در قلب بظاهر کوچک و بمعنى بزرگ او اثرى مىنهاد و هر پیش آمد بدو درسى مىداد.درس پایدارى،آنان که به حکومت الله گردن نهند،و بر سر گفته خود بایستند،فرشتگان بر آنان فرود مىآیند. امنیت و آسایش روحى اینجهان و بهشت جاودان آن جهان در انتظار کسى است که برابر پیش آمدها استقامت ورزد و از کید شیطان نهراسد.اینها درسهائى بود که به مسلمانان داده مىشد،و او که مستقیم با گیرنده دستورات مربوط بود جداگانه مىآموخت.او باید این آزمایشها را یکى پس از دیگرى ببیند تا چون فولادى که پى در پى آبش مىدهند مقاومتش افزوده گردد.اما آزمایشها پایان یافتنى نیست،هر روز آزمایشى و هر شب ریاضتى. دورههاى آزمایش یکى پس از دیگرى مىگذرد،و هر آزمایش تلختر از آزمایش پیشین است. آزمایشها پیوسته دشوارتر و دردناکتر مىشود.تهدید،خشونت،آزار،گرسنگى و سختى زندگانى. روزى مىشنود دشمنان شکنجه شترى را بر سر پدرش افکنده و رخت او را آلوده ساختهاند. دوان دوان خود را به پدر مىرساند و جامه او را از آن آلودگى پاک مىسازد.روز دیگر خبر مىدهند که پاى پدرش را با پرتاب سنگ آزردهاند.هیچیک از این رفتارهاى خشونت آمیز نتیجهاى چنانکه دشمنان مىخواهند نمىدهد.نه محمد (ص) از دعوت دست مىکشد و نه نو مسلمانان از گرد او پراکنده مىشوند.دیرى نمىگذرد که قریش شکستخورده و خشمگین، تصمیم سختترى مىگیرند.باید رابطه بنى هاشم با مردم قطع شود.آنان باید در محاصره اقتصادى و اجتماعى قرار گیرند،گرسنگى و جدائى از مردم براى ایشان درس خوبى است. چندى که بدین حال بمانند خسته مىشوند.بستوه مىآیند،و براى آسایش خود هم که شده است از حمایت محمد (ص) دستبر مىدارند.آنگاه محمد یکى از دو راه را پیش روى خود خواهد داشت:از کارى که پیش گرفته استباز ایستادن،یا بدست قریش کشته شدن.شعب ابو طالب در فاصله کمى از شهر مکه براى تبعید شدگان در نظر گرفته مىشود.خوراک،پوشاک، دید و بازدید براى آنان ممنوع است.چه مدت در این دره مخوف بسر بردهاند؟دقیقا معلوم نیست.ابن هشام مدت را دو یا سه سال نوشته است در این مدت بر زهرا چه گذشته ستخدا مىداند.بیشتر سنگینى بار چنین زندگى بدوش اوست.اما دشوارتر و دردناکتر از همه این رنجها مرگ عزیزانست. مرگ مادرش و مرگ ابو طالب: قضاى الهى چنان بود که مرگ این زن فداکار-خدیجه نخستین بانوى مسلمان-با مرگ ابو طالب در یکسال اتفاق افتد آنهم در فاصلهاى کوتاه فاطمه (ع) چنانکه از قرآن کریم درس گرفته استباید این آزمایش را هم به بیند مرگ خویشاوندان براى او آزمایش دگرى است.باید برابر این دشوارى بردبارى نشان دهد و منتظر بشارت پروردگار باشد آن آزمایشها آزمایش جسمانى بود و این امتحان،آزمایش قدرت نفسانى است.مادرش تنها غمخوار پدر در خانه بود و ابو طالب او را برابر دشمنان بیرونى حمایت مىکرد.با بودن ابو طالب مشرکان مکه نمىتوانستند قصد جان پدرش را بکنند.زیرا خویشاوندان او-تیره بنى هاشم-تیرهاى بزرگ بودند اگر مکنت و مال آنان در حد بنى زهره،بنى مخزوم و یا بنى حرب نبود،هیچ قبیلهاى در شرافت و بزرگوارى با آنان برابرى نمىکرد.مهتران مکه و ثروتمندان شهر مىدانستند اگر به قصد جان محمد (ص) برخیزند،بنى هاشم خاموش نمىنشینند،و بسا که تیرههاى دیگر نیز به حمایت آنان برخیزند.ناچار درون پر تلاطم خود را با آزار او آرام مىکردند.دشنام،ریشخند، سنگ پرانى،دهن کجى،تهمت:حربههائى که ناتوانان از آن استفاده مىکنند.تقدیر چنین بود که فاطمه (ع) شاهد همه این منظرهها باشد،و پس از تحمل این رنجها آن دو صحنه دلخراش را نیز به بیند. اکنون فاطمه دیگر دختر خانواده نیست.او جانشین عبد الله،عبد المطلب،ابو طالب و خدیجه است. (ام ابیها) چه کنیه مناسبى!مام پدر.او باید وظیفه مادرش را عهدهدار شود.باید براى پدرش هم دختر و هم مادر باشد. اگر قبول کنیم زهرا (ع) پنجسال پیش از بعثت متولد شده است،بخاطر همین مادر خانگى است که تا هفده سالگى نتوانست و یا نخواستبخانه شوهر برود.او نمىخواست پدرش را تنها بگذارد.او مىدانست تا آنجا که مىتواند باید در داخل خانه پدر را آرامش دهد.اکنون که پدرش سرپرستى چون ابو طالب و غمخوارى چون خدیجه را ندارد،دشمنان بر او گستاختر شدهاند،و او به دلجوئى نیاز دارد.پدر نیز چون این فداکارى را از او مىدید با نمودن محبت، خشنودى خویش را از وى اعلام مىکرد.سالها پس از این روزگار از عایشه مىپرسند،چرا به جنگ جمل برخاستى؟مىگوید:«این داستان را باز مگوئید بخدا سوگند کسى از مردان جز على و از زنان جز فاطمه نزد پیغمبر محبوبتر نبود و نیز مىگوید کسى را راستگوتر از فاطمه ندیدم جز پدرش ممکن است کسانى که در سیره پیغمبر و خاندان او تتبعى دقیق ندارند،یا روح اسلام و شریعت محمد (ص) را چنانکه باید لمس نکردهاند چنین به پندارند که این محبت مانند دوستى هر پدر به فرزندى ناشى از غریزه انسانى است.این پندار شاید از یک جهت درستباشد.ما نمىگوئیم محبت رسول خدا به فاطمه رنگى از عاطفه پدر سبتبدختر را نداشت،چه محمد (ص) پدر بود و فاطمه فرزند.اما این روایت و روایتهاى دیگر که با اندک اختلافى در الفاظ از پیغمبر رسیده نشان دهنده حقیقتى دیگر است- بزرگى فاطمه در دیده پیغمبر و بزرگان اسلام در عصر رسول و زمانهاى پس از وى-فاطمه این مقام را نه تنها از آنجهتیافت که دختر پیغمبر است،آنچه او را شایسته این حرمتساخت از خود گذشتگى،پارسائى،زهد،دانش و دیگر ملکات انسانى است که در او به حد کمال بوده است.و همه مورخان شیعه و سنى این امتیازات را براى وى در کتابهاى معتبر خویش نوشتهاند. از امام صادق (ع) پرسیدند:بعض جوانان حدیثى از شما باز میگویند که باور کردنى نیست. میگویند«خدا از خشم فاطمه بخشم مىآید »امام صادق فرمود-مگر شما این روایت را در کتابهاى خود ندارید که خدا از خشم بنده مؤمن بخشم مىآید؟
-چرا
-پس چرا باور نمىدارید که فاطمه زنى با ایمان باشد و خدا از خشم او بخشم آید . مرگ خدیجه و ابو طالب،پیغمبر را نیز سخت آزرده ساخت.او دیگر خود را تنها و بى غمخوار و پشتیبان میدید،اما در همه حال خدا مدد کار او بود.و دعوت به خداپرستى شعار او.سفرى به طائف کرد شاید در آن شهر از میان مردم ثقیف که تیرهاى قدرتمند بودند کسانى را بدین خدا در آورد.ولى مهتران آنجا نه تنها روى خوش بدو نشان ندادند،از آزارش نیز دریغ نکردند. مکه همه کوششهاى خود را براى خاموش ساختن این فروغ خدائى بکار برد،اما از این کوشش سودى نبرد.هر روز بانگ دعوت اسلام رساتر شد و بگوش گروهى تازه رسید.طرح محاصره اقتصادى-آخرین مبارزه قریش-با شکست روبرو گردید،تا آنجا که سران قوم،خود آن معاهده شوم را بهم زدند.اما تصمیم دیگرى گرفتند.حال که دیگر محمد در مکه پشتیبانى ندارد باید خود او را از میان بردارند.باید همه تیرهها در کشتن او شریک باشند،تا بنى هاشم نتوانند کسى را به قصاص او بکشند.اما مکرهاى شیطانى برابر تقدیرات ربانى نمىپاید.از چندى پیش مرکز دعوت از مکه به یثرب که شهرى در پانصد کیلومترى مکه است منتقل شده بود،یا بهتر بگوئیم مرکزى تازه براى دعوت اسلام تاسیس گردید.یاران پدرش تک تک یا دسته دسته خانه و زندگانى خود را رها مىکنند و به یثرب مىروند.مردم این شهر که از آن پس در تاریخ اسلام لقب«انصار»را یافتند از آنان هر چه نیکوتر پذیرائى کردند.تا آنجا که آنان را بر خود مقدم داشتند.شبى که بنا بود توطئه قریش عملى گردد،و پیغمبر (ص) بدست گروهى مرکب از همه تیرههاى قریش کشته شود،على (ع) را بجاى خود خواباند و با ابو بکر راه یثرب را پیش گرفت.این همان روى داد بزرگى است که چند سال بعد،مبدا تاریخ مسلمانان گردید و تا امروز هم بنام«تاریخ هجرى»متداول است. چون اندک اندک کارها سر و سامانى یافت،و مسجدى آماده گردید،و مهاجران در خانههاى تازه جاى گرفتند،پدرش دستور هجرت وى را داد.بلاذرى نویسد:زید بن حارثه و ابو رافع مامور همراهى فاطمه (ع) و ام کلثوم بودند اما ابن هشام نوشته است عباس بن عبد المطلب مامور بردن او بود بهر حال زهرا و ام کلثوم با سرپرستخود سوار شدند کاروان آماده حرکت استحویرث بن نقیذ،از دشمنان محمد (ص) که پیوسته بد گوى او بود نزد آنان مىآید و شتر آنان را آسیبى مىزند.شتر مىرمد و فاطمه و ام کلثوم بر زمین مىافتند.ابن هشام و دیگر مورخان از آسیبى که فاطمه (ع) از این صدمه دیده است نامى نبردهاند،لکن پیداست که دختر پیغمبر از این حادثه بىرنج نمانده است.این مرد پست فطرت در شمار کسانى است که در روز فتح مکه پیغمبر (ص) فرمود اگر به پردههاى کعبه چسبیده باشند باید خونشان ریخته شود حویرث بدست على شوى فاطمه کشته شد در مقابل این سندها یعقوبى که او نیز از تاریخ نویسان طبقه اول است نویسد على بن ابى طالب (ع) او را بمدینه آورد و روایتهاى شیعى نوشته یعقوبى را تایید میکنند.سرانجام وعده خدا تحقق یافت. مسلمانان از گزند مشرکان و دشمنان آسوده گردیدند.در تاریخ اسلام فصل تازهاى گشوده شد. از این تاریخ دیگر نه تنها از بجاى آوردن مراسم دینى بیمى ندارند،باید دیگران را هم به پذیرفتن دین بخوانند،و اگر نپذیرفتند با آنان پیکار کنند.
ادامه دارد.......