سفارش تبلیغ
صبا ویژن

و اما عشق ....

بسم الله الرحمن الرحیم

در ازل پرتـــــــو حسنـــــــت زتجـــلی دم زد
جلوه ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عقل میــــخواست از ان شعــــله چرا افروزد
مدعی خواست که آید به تماشـــــــــاگه راز

عشق پیدا شد اتش به همه عالم زد
عین اتش شد از این غیــرت بر ادم زد
برق غــیرت بدرخشید جهان بر هم زد
دست غیب آمد بر سینه نا محـــرم زد

عشق زیباست،بزرگ است،بلند است، پر سوزو سوداست، عظیم است،تا کنون هزاران بار عشق را بر زبان آورده ایم و بار ها آن را در قلب خود زمزمه کرده ایم. ساعتها داستان های عاشقانه خوانده ایم و گوش به افسانه های مردان عاشق سپرده ایم.اما آیا تا کنون از خود پرسیده ایم که عشق ، این طریق مستان ! چیست؟
پاسخ دادن به این سوال بسیار دشوار است .در طول قرون گذشته ساده اندیشان بسیاری خواسته اند که عشق را به تصویر بکشند و آن را در بند قلم و کاغذ اسیر کنند، اما هیچ کدام در به تصویر کشیدن واقعیت عشق موفق نبوده اند. عشقی که آنها عرضه کرده اند شبهه ای از عشق بوده نه واقعیت عشق. زیرا که هر کدام عشق را از دریچه الهام خود دیده اند و از پنجره ناآگاه خود آن را به تصویر کشیده اند. اما عشق هزاران نقاب بر چهره دارد.
عشق مانند پرنده بی پروایی است که بر هر کوی و برزن که می نشیند، نقشی نو بر تار و پود آن میزند و بر هر منزلی که پا میگذارد طرحی نو از خود به یادگار . اگر کمی دقت کنیم ،همه جا رد بالهای پرنده عشق را میاببم. عشق را در افسانه ها میابیم، در قصه های لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد، عشق را از زبان منصور حلاج بر سر دار می شنویم، عشق را در کوچه های مدینه میابیم، درمیان در و دیوار، عشق را در محراب میابیم ،بربالای سر نیزه ،عشق را در تشت طلا میابیم . با هزارن تعبیر متفاوت در اشعار حافظ، سعدی و مولانا .آری این ها همه عشق اند. هر کدام چهره ای از چهره های افسونگرو هزار چهره عشق اند.همه از یک جنس اند، همه از یک روحند، از یک کالبدند، یک نقطه مشترک در میان همه این عشق ها وجود دارد. نقطه مشترکی که از راه شناختن آن میتوانیم تعریفی برای عشق بیابیم و راهی برای شناخت آن پیدا کنیم.

اما این تعریف، با تمام تعاریفی که تا کنون شنیده یا دیده ایم تفاوت دارد.این تعریف، از جنسی دیگر است، این تعریف، دلیل و برهان علمی نیست، تعریفی نیست که بتوان از طریق عقل یا تعاریف فیزیکی وشیمیایی آن را اثبات کرد. این تعریف از جنس دل است.با چشم وگوش عقل نمی توان این تعریف را فهمید.
...ومرتضی ، سید مستان عصر ، گوید: (( انسان ها بر دو گونه اند:آنان که با عقل شان می زیند و دیگرانی که زیستشان با دل است ، چه سهل است آنگونه زیستن وچه دشوار است این گونه بودن )) .آری راه فهمیدن تعریف عشق، دل است،برای فهمیدن آن باید با چشم و گوش دل حدیث راه عاشقی را بشنوی و ببینی و سپس تجربه کنی وآنگاه ، (( عاشق )) شوی. در آن هنگام معنای عشق را خواهی فهمید و عشق را از درون احساس خواهی کرد
.
..یکی لاله به صحرایم ،که داغ عشق می دانم..
و اما نقطه مشترک، بین تمام عشق ها ،وجود ((عاشق و معشوق)) است و عشق خلاصه میشود در رابطه بین این دو . عاشق خلاصه میشود در معشوق.
معشوق معبود عاشق است،معشوق مقصود عاشق است،هدف زیستن عاشق معشوق است،عاشق هیچ چیز بالاتر از عشق نمیخواهد و هیچ خواسته ای به جز وصال با معشوق ندارد:
دمی با یار سرکردن،به دل شوق است بر بودن ...مرا عمری به سختی شد برای یک دم آسودن
عاشق هیچ گاه از شراب وصال معشوق سیراب نخواهد شد،عاشق هنگامی که پا در راه پر پیچ و خم عاشقی میگذارد ،بند های تن را پاره میکند و پا به دنیای جدیدی میگذارد و خود را از بند های دنیای مادی میرهاند.عشق به عاشق جان می بخشد.عشق نا ممکن را برای عاشق ممکن میکند، و استعدادهای نهفته او را شکوفا ،عاشق بین جان و جانان ،جانان را انتخاب میکند،عاشق لاف عشق نمیزند، هر لحظه ادعای عاشقی نمیکند، بلکه عاشقانه پا در راه عاشقی میگذارد و تا رسیدن به هدف تلاش میکند.عاشقان همیشه دست شکر رو به آسمان دارندکه عزت مندانه تلخی بلا را به شیرینی سرسپردگی به حضرت حق بدل کنند وحتی مرگ را لذت بینند که (( قلیل من عبادی الشکور)) ، حال آنکه عاقلان از زندگی همین یک جان را دارند ! وشیرینی این زندگی ، ارزانی شان باد !!
اما در چه صورت این عشق جاودانه خواهد شد.چگونه چنین رابطه راستینی بین عاشق ومعشوق برقرار خواهد شد. چگونه این عشق حقیقت خواهد یافت .در چه صورت مرگ پایان این عشق نخواهد بود.آری هنگامی عشق ما حقیقت خواهد یافت که معشوق ارزش زیستن برای آن را داشته باشد.معشوق ما شایستگی عبودیت را داشته باشد. هنگامی عشق ما جاودانه خواهد شد که معشوق ما جاودانه باشد.هنگامی عشق ما پاک وزیبا خواهد بود که معشوق ما همیشه پاک وزیبا و کامل باشد و پیری وکهنگی در او راهی نداشته باشد. و کدام معشوق بهتر از خالق عشق. روح حقیقت جو و متعالی گرای انسان نمیتواند عاشق وجودی پایان پذیر باشد. عشق های راستین زمینی نیز به عشق خالق عشق ختم خواهند شد. افسانه های عاشقانه نیز داستان هایی هستند برای این که ما راه و رسم عاشقی را بیاموزیم.
اما قدم در راه عشق الهی نهادن بسیار سخت ودشوار است که: (( گر همسفر عشق شدی ، مرد سفر باش ! ))
برای رسیدن به خداوند باید قدم در راه پر پیچ وخم عشق الهی بگذاری .راه هایی که در هر گوشه از آن امتحانات الهی در کمینت هستند و حتی نیات تو را نیز مورد آزمایش و امتحان قرار میدهند.هنگامی که راه های پر پیچ وخم امتحانات الهی را پشت سر گذاشتی و سختی های را ه را به جان خریدی و به پایان راه رسیدی ،باز خود را در ابتدای راه عاشقی میابی:
اذان عشق را گفتم،به خون دل وضو کردم...نماز عشق بر خواندم، برت چون قبله رو کردم
آنجاست که وقتی نام علی(ع) را میشنوی آشوبی در دلت بر پا میشود، هنگامی که نام حسین(ع) را میشنوی، سر تا پایت به لرزه می افتد و نام مهدی(عج) تمام دلت را به آتش میکشد.لذت می بری که دلت تسخیر این عشق های آسمانی شده . می نازی به خودت که معشوقت مهدی (عج) است . پس بار دیگر یا علی میگویی و قدم در راه عشقی دیگر مینهی .راهی که در انتهای آن باز به همان معشوف واقعی میرسی و در ان لحظه است که معنی واقعی عشق را میفهمی زیرا که عاشق شده ای

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر

یادگاری که در این گنبد دوار بماند


   مدیر وبلاگ
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :27
بازدید دیروز :17
کل بازدید : 625606
کل یاداشته ها : 114


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ