|
دهم رجب المرجب، ولادت باسعادت کوچک ترین یاور کربلایی و بزرگ ترین باب الحوائج الی الله، شش ماهه حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)،
|
دهم رجب سال 60 قمری است. خانه امام حسین (ع) دوباره نور باران می شود و از پنجره کوچک آن، آسمان مدینه روشن می گردد. برای حسین (ع) دسته گلی زیبا فرو فرستاده بودند. اشک شوق و برق شادی او بر صورت نوزاد می نشیند و گلبرگ رخش را با شبنم صبحگاهی، با طراوت تر می سازد. خدا به حسین (ع) پسری دیگر عطا فرمود که نیازمند و غنی بر نامش دخیل بسته اند و قنداقه زیبایش را قبله نیازهای خود ساخته اند. نامش را علی نهاد. مانند دو پسر دیگرش و عشقی بیکرانه از محبت پدر و مولای خویش علی (ع) را به تصویر کشید. نامش را علی نهاد و فرمود که اگر خدا هزار پسر به او دهد، همه را علی نام خواهد نهاد. آری، او هم علی بود که شکوه و نامت، بلندتر از آسمان بود و زیباتر از صبح و روشن تر از باران. عبدالله رضیع (شیرخواه) یا علی اصغر، فرزند سیدالشهداء، امام حسین (ع)، مادرش نیز، رباب، دختر امرء القیس بن عَدِیّ. آغوش مهربان پدر تو را در خود جای می دهد و چشمان او بر تو می گرید. تو مولود کربلایی. تو شش ماهه عاشورایی. تو آمده بودی که فقط در قافله عشاق بمانی. تو آمده بودی که همسفر کربلا شوی. تو آمده بودی که حج را ناتمام بنهی. میلاد تو شادی را غریبانه کنار می زند و اشک را در چشمان همه جاری می سازد. آخر، تو از زندگی، فقط عطش و شهادت را دریافتی. تو آمده بودی که به شهادت آبرو دهی. تو کوچکترین قربانی هستی؛ اما با همه کوچکی، حماسه ات بی هماورد بود و نام تو در ردیف اول عشقبازان عاشورا حک شد. سلام بر نام بلندت که زمزمه مستان است، ای علی اصغر (ع). |
|
ماه مبارک رجب آمده تا دلهای مجذوب را به میهمانی شعبان ببرد. رجب واقعاً ماه خداست. ماهی که تلنگری به دلت میخورد که معبودت را چگونه می پرستی و.... خوشا به حال آنانکه رجب را از پیشگاه معبود شروع کردند و به سوی نور شتافتند. |
هلال ماه رجب 1427 قمری، زندگی و تولـدی دوباره را بـه عاشقان نوید می دهد. ماه رجـب فصل جدیدی در کتاب زندگی می گشاید که از عطر دل انگیز نیایش سرشار است. پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله) با دیدن هلال ماه مبارک رجب، دست به دعا بر می داشت و پس از حمد و ثنای الهی، سی بار تکبیر و لااله الا اللّه می گفت و می فرمود: ماه رجب، ماه استغفار برای امت من است. در این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خداوند آمرزنده مهربان است. در ماه رجب فرشته ای تا صبح اینگونه ندا می دهد: خوشا به حال رجبیّون، خوشا به حال آنان که والایی ماه رجب را دریافته اند، خوشا به حال آنان که از برکت ماه رجب نصیبی اندوخته اند. پوینده طریق بندگی و سالک راه ملکوت و رهسپار وادی معرفت و چشم انتظار بهار طاعت و مشتاق دعا و مناجات و مسئلت که شیر روز و زاهدی در دل ظلمت است و با اقلیم توحید آشنایی دارد و از جام محبت و دلدادگی جرعه هایی جانبخش نوشیده و طالب قرب، کرامت، تعالی و فضیلت می باشد گاه رسیدن پر برکت سال همچون رجب، شعبان و رمضان همچون انسان هایی تشنه و مشتاق در انتظار گمشده آشنای خود در این مواقع بسر می برد تا از آب گوارا و نوشین حیات و معنویت سیراب شده و روح و روان خود را جانی نوین و طیب و طاهر ببخشد و با نظافت خانه دل و آراستن درون، خود را برای میهمانی خدا و درک لیله القدر ماه مبارک مهیا کند. آنان که در وادی مراقبه و شهود در محضر خدای متعال گام برمی دارند چه خوب قدر چنین ایامی را می دانند و بسیار سخت تر و هوشیارتر و جدی تر از دنیاطلبان، به دنبال آن هستند تا مبادا سودی فانی و متاعی ارزانی از این نشئه از دستشان بیرون رود، مراقبند تا نکند نفعی باقی و تجارتی راقی برای آخرت، از کفشان ربوده گردد که زیان و نقصان را در این می بینند. بر کسی که می خواهد به تصفیه درون بپردازد لازم است که برای دستیابی به خرسندی خداوند تمامی توش و توان خود را به کار گیرد و برای خالص نمودن اعمال و احوال خویش و مصون نگه داشتن آنها از هر گزندی، در ایام ماه رجب مبادرت ورزد که اگر بنده ای به اندک عملی به این شیوه و با این خصوصیات توفیق یابد او را کفایت می کند، زیرا پاداشی که پروردگار برای عمل ناب و عاری از آلودگی خودخواهی و شرک و نفاق، در نظر گرفته از حساب و شماره بیرون است. از امام صادق(ع) نقل شده که پیامبر ختمی مرتبت، حضرت محمد مصطفی (ص) فرمود: ماه رجب، ماه خداست در غایت حرمت و فضیلت. اگر کسی روزی از این ماه را روزه بگیرد خدای را خشنود و شعله غضب الهی را خاموش نموده است و دری از درهای جهنم به روی او بسته می شود. رجب ماه استغفار امت من است، پس در این ماه طلب آمرزش کنید که خداوند آمرزنده و مهربان است و رجب را ((اصب)) می گویند زیرا که رحمت خداوند در این ماه بر امت من بسیار ریخته می شود، پس بسیار بگوئید استغفر الله و اسئله التوبه.
اولین شب جمعه ماه رجب را لیلة الرغائب نامند. در این شب ملائک بر زمین نزول می کنند. برای این شب عملی از رسول خدا صلی الله علیه و آله ذکر شده است که فضیلت بسیاری دارد و بدین قرار است: روز پنج شنبه اول آن ماه - در صورت امکان و بلا مانع بودن- روزه گرفته شود. چون شب جمعه شد، ما بین نماز مغرب و عشاء دوازده رکعت نماز اقامه شود که هر دو رکعت به یک سلام ختم می شود و در هر رکعت یک مرتبه سوره حمد، سه مرتبه سوره قدر، دوازده مرتبه سوره توحید خوانده شود. و چون دوازده رکعت به اتمام رسید، هفتاد بار ذکر "اللهم صل علی محمد النبی الامی و علی آله" گفته شود. پس از آن در سجده هفتاد بار ذکر "سبوح قدوس رب الملائکة و الروح" گفته شود. پس از سر برداشتن از سجده، هفتاد بار ذکر "رب اغفر وارحم و تجاوز عما تعلم انک انت العلی الاعظم" گفته شود. در اینجا می توان حاجت خود را از خدای متعال درخواست نمود. ان شاء الله به استجابت می رسد. پیامبر اکرم صلوات الله علیه در فضیلت این نماز می فرماید: کسی که این نماز را بخواند، شب اول قبرش خدای متعال ثواب این نماز را با زیباترین صورت و با روی گشاده و درخشان و با زبان فصیح به سویش می فرستد. پس او به آن فرد می گوید: ای حبیب من، بشارت بر تو باد که از هر شدت و سختی نجات یافتی. میّت می پرسد تو کیستی؟ به خدا سوگند که من صورتی زیباتر از تو ندیده ام و کلامی شیرین تر از کلام تو نشنیده ام و بویی، بهتر از بوی تو نبوئیده ام. آن زیباروی پاسخ می دهد: من ثواب آن نمازی هستم که در فلان شب از فلان ماه از فلان سال به جا آوردی. امشب به نزد تو آمده ام تا حق تو را ادا کنم و مونس تنهایی تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور دمیده شود و قیامت بر پا شود، من سایه بر سر تو خواهم افکند.
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ |
|
٢١تیر ماه سال ١۳۵۹هجری شمسی از جمله اقدامات براندازانه آمریکا پس از شکست حمله نظامی به طبس، طرح ریزی کودتای نوژه در هیجدهم تیرماه ١۳۵۹ بود که قبل از هر اقدامی با شکست مواجه شد.
|
دولت آمریکا برای طرح ریزی و اجرای این کودتا، هزینه های سنگینی در نظر گرفته بود. کودتای نوژه توسط یک ستاد از پاریس به رهبری شاهپور بختیار هدایت می شد، این ستاد دارای شاخه های متعدد سیاسی، نظامی و مالی - لجستیکی بود. شاخه سیاسی ستاد تحت نظارت رضا مرزبان و ابوالقاسم خادم با هدف جذب کاظم شریعتمداری یکی از مراجع وقت، روحانی نماها و برخی از علمای طرفدار وی، فعالیت می کرد. شاخه نظامی آن نیز زیر نظر احسان بنی عامری، با هدف نفوذ در ارتش، نیروی هوایی، جذب عناصر نظامی و نیروهای سازمان اطلاعاتی ساواک و شاخه مالی - لجستیکی با مسئولیت منوچهر قربانی فر و با هدف تأمین مخارج مالی کودتا، تهیه و ارسال کمک های تسلیحاتی و تدارکاتی از طریق عراق و قاچاقچیان به عوامل کودتا در داخل کشور انجام وظیفه می کردند. آمریکایی ها برای اجرای موفقیت آمیز این طرح، ده ها میلیون دلار و صدها میلیون تومان هزینه کردند، کارشناسان این کودتا را از لحاظ تجهیزات نظامی که قرار بود از داخل و خارج برای آن بکار گرفته شود، در تاریخ کودتاهای جهان بی سابقه و کودتای ٢٨مرداد ١٣٣٢را در مقایسه با آن یک بازی کودکانه می دانند؛ از این رو آژانس جاسوسی بین المللی آمریکا به موفقیت این کودتا بی اندازه مطمئن بود. آنها حتی پیامی را که پس از کودتا در روز ٢١تیر ١۳۵۹ از طریق رسانه ها خوانده می شد، تهیه کرده بودند! در این پیام آمده بود: «همقطاران عزیز، ساعت موعود فرا رسید. ارتش وطن پرست ایران، حکومت پوسیده آخوندها را برچید. کلیه واحدهای ارتش، ژاندارمری، شهربانی اعلام همبستگی نمودند. هرگونه مقاومت به شدّت سرکوب خواهد شد. آماده اخذ دستورات بعدی باشید. (شورای نظامی کشور». کودتاگران همچنین خانه ای را برای انتقال و استقرار کاظم شریعتمداری به تهران اجاره کرده بودند تا به عنوان یک رهبر مذهبی، کودتا را تأیید کند. امّا به لطف خداوند، قبل از این که کودتا وارد فاز اجرایی خود شود، طی یک عملیات بسیار دقیق و موفقیت آمیز، کشف و تمامی عوامل آن در داخل کشور دستگیر شدند. آمریکایی ها بعد از آن نیز چهار کودتای ناموفق دیگر را تجربه کردند کودتای نخست مربوط به گروه برانداز «پارس» بود که مخفف «پاسداران رژیم سلطنتی» است. عامل این گروه شخصی بود به نام آرمین، با نام مستعار آرش که با خانواده منحوس پهلوی و قطب زاده در ارتباط مستقیم بود. دومین گروه برانداز گروه «نمارا» بود که از سوی شخصی به نام سرهنگ رضازاده که مستقیماً با اسرائیل در تماس بود، رهبری می شد. گروه سوم «نیما» نام داشت که با سازمان جاسوسی سیا جبهه ملّی و دکتر منوچهر شایگان مستقیماً در ارتباط بود. این افراد حتی کابینه خود را هم تشکیل داده بودند. گروه چهارم از کودتاچیان، گروه «نجات انقلاب ایران» بود که تحت رهبری قطب زاده اداره می شد. منابع: کودتای نوژه، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی |
|
عالمان و مشعلداران هدایت و جانشینان انبیا پوشش زن را فرمان خدا و سنتى ارزشمند مىدانند و زنان مسلمان حجاب را چتر مصونیت و مایه افتخار و عزت خویش مىشناسند. و از سوى دیگر استعمارگران این سنت الهى اسلامى را بزرگترین مانع سر راه خود جهت نفوذ در بلاد اسلامى شناخته از آنگاه که پا به کشورهاى اسلامى نهادند این سنت والا و ارزشمند را مورد تهاجم قرار دادند و آشکار و پنهان با حجاب مبارزه کردند. آنان با از بین بردن حجاب، نیمى از امت اسلامى را در کمند وابستگى به سیاستهاى شیطانى خود گرفتار و زمینه انحراف و استثمار را براى همگى فراهم کردند. |
اسلام زدایی در کشورهای اسلامی، بویژه در منطقه خاورمیانه مهمترین استراتژی استعمار بود، این استراتژی شیطانی با به قدرت رسیدن رضاخان به طرز پیچیده و زمانبندی شده ای در ایران به مرحله اجرا در آمد. در سالهاى 46 و 1345 ه.ق مطابق 6 و 1305 ه.ش استعمار پایدار جهت پیاده کردن نقشه هاى شوم خویش رضاخان را از ایران و آتاتورک را از ترکیه و امان الله خان را از افغانستان به اروپا فرا خواندند و طى یک سفر سیاحتى تفریحى مغز آنان را شستشو دادند و سپس جهت اجراى مقاصد شوم خود آنان را به کشورهاى اسلامى برگرداندند تا آرام آرام سنگر حجاب را نابود کنند و بعد هم اهداف شیطانى دیگر خویش را به مرحله اجرا گذارند. قیام مسجد گوهرشاد در 22 تیر ماه سال 1314 هجری شمسی شکل گرفت. نظام دیکتاتوری رضاخان بر این باور بود که با ایجاد مجموعه تحولات مورد نظر خود به اجبار، ملت ایران را از فرهنگ اسلامی جدا می کند. پس از یک دوره اسلام زدایی و تهاجم وسیع علیه روحانیت، "روحانیت" این گروه آگاه اجتماعی، پس از طرح موضوع کشف حجاب و فراهم کردن محیط وحشت برای زنان مسلمان و برداشتن پوشش آنان در معابر عمومی توسط جیره خواران رضاخانی، اعتراضات خود را نسبت به مقوله کشف حجاب به گوش رضاخان رساندند. اما به سبب برخورد قاطع مردم و به رهبری روحانیت از جمله موضع گیری تند و کفر ستیزانه آیت الله بافقی مدت ٨ سال طرح حجاب زدایی ـ از زنان مسلمان ایران به تعویق افتاد. در این هشت سال از سال ١٣٠۵الی ١٣١٤شمسی، روحانیت در معرض شدیدترین حملات روانی و یورشهای تبلیغاتی قرار گرفت. طرح « استفاده از عمامه مستلزم داشتن تصدیق دولتی است»، خود بخشی از این حملات روانی بود. همزمان با اجباری شدن کلاه بین المللی و شاپو برای مردان زمزمه های حجاب زدایی زنان نیز بلند شد. روحانیت بیدار و آگاه پس از شنیدن این زمزمه ها و گفتارهای دولتیان در جشنها، به طور مخفی جلساتی برگزار کردند. در پى تهاجم فرهنگى رژیم شاه و مزدور پهلوى به سنگر حجاب و پوشش زن مسلمان به پشتوانه استعمار غرب، مراجع بزرگ تقلید ایستادند و موضع صریح خویش را اعلان داشتند. در مشهد آیات عظام همچون آیت الله شیخ هاشم قزوینى و میرزا حسین فقیه سبزوارى و سید یونس اردبیلى و شیخ على اکبر نهاوندى و شیخ آقابزرگ شاهرودى و شیخ ابوالحسن شیرازى و شیخ حسن کاشى و ... در این نهضت بزرگ شرکت داشتند و به پشتیبانى همین امر انبوه جمعیت مردم مسلمان و زنان آزاده روزى در مسجد وکیل شیراز جمع شدند و روزى در صحن مطهر حضرت معصومه (س) و روزى هم در مسجد جامع گوهرشاد مشهد در جوار بارگاه ملکوتى على بن موسىالرضا (ع) اعتراض خویش را به سیاستهاى طاغوت در زمینه حجاب زدایى اعلام داشتند. در یکی از جلسات پیشنهاد شد که آیت الله حاج آقا حسین قمی به تهران برود و به طور مستقیم با رضاشاه مذاکره کند. اما وی پس از رسیدن به تهران بلافاصله به باغ سراج الملک شهرری برده شد و ممنوع الملاقات گردید. در این میان پس از موضع گیری های گسترده روحانیان علیه "ضد اصلاحات" رضاخانی، شیخ غلامرضا طبسی، شیخ شمس نیشابوری و آیت الله قمی در مشهد توسط قزاقان دستگیر و روانه زندان شدند. پس از این گونه دستگیری ها روند اعتراضات علیه رژیم رضاخان گسترش یافت و خطباى معروف شهر مانند شیخ مهدى واعظ خراسان، شیخ عباسعلى محقق و شیخ محمدتقى بهلول در مسجد گوهرشاد و صحنهاى مطهر به منبر مىرفتد. بخصوص شیخ بهلول قهرمان معرکه، که سخنرانیهاى طولانى و پرحرارت انجام مىداد. گروه های مختلف مردم مشهد نیز در مسجد گوهرشاد و صحن حرم مطهر امام رضا (ع) تحصن و تجمع کردند، در سحرگاه چنین روزی در سال 1314 ه.ش، توپهای سنگین روبروی مسجد گوهرشاد شروع به غرش کردند و حرم پاک امام هشتم (ع) را هدف قرار دادند. عمال رضاخان در این تهاجم وحشیانه علاوه بر تخریب بخشی از حرم، بیش از دو هزار تا پنج هزار تن از مردم پناهنده در حرم را به خاک و خون کشیدند. در این حمله سبعانه هزار و پانصد نفر را نیز دستگیر شدند. آرى، رضاخان مزدور به حمایت انگلیس خبیث براى جا انداختن فرهنگ بى عفتى و فحشا غرب بین دو تا پنج هزار نفر از مؤمنین را در مسجد گوهرشاد به خاک و خون کشید و به گفته بعضى از شاهدان عینى روز یکشنبه 12 ربیع الاول 56 کامیون جنازه را از مسجد و اطراف آن برگرفتند و در محله خشتمالها و باغ خونى مشهد در گودالى ریختند. در میان جنازه هاى شهدا بعضى از زخمىهاى زنده را نیز دفن کردند. و بعد هم بیش از هزار و پانصد نفر از روحانیون و مردم را بازداشت نمودند و به زندان انداختند، عده اى هم متوارى شدند که بعدا از ایران به سوى نجف اشرف و جاهاى دیگر گریختند و فرارى گشتند. استعمار جهانى و رضاخان مزدور بر این گمان بودند که با آن کشتار عظیم و جنگ روانى مىتوانند فریاد مقاومت ملت و روحانیت بیدار و هوشیار شیعه را خاموش و ایران اسلامى را فرنگستان کنند، لکن برخلاف خیالهاى شیطانى تئوریسینهاى غربى و وابسته به نظام منحط پهلوى مردم غیور و شجاع و شهیدپرور ایران اسلامى به رهبرى مرجعیت شیعه بویژه امام خمینى - رضوان الله علیه - سرانجام سرود مقاومت و پیروزى سرداد و امروز میلیونها زن شجاع و بیدار و آگاه و علاقه مند به سرنوشت خود در ایران و دیگر کشورهاى اسلامى با حجاب خویش مانع نفوذ استکبار گردیده و صلاح و سداد و عفاف و آرامش را به جامعه خود باز گردانده اند. در پایان باید توجه کرد که یاد حماسه آفرینان گوهرشاد در دیده ها و قلبها از مصادیق روشن احیاى فرهنگ ارزشمند اسلامى است و انتقال آن به نسلهاى آینده از وظایف اولیه جامعه انقلابى ماست. |
|
بعد از تشکیل نظام جمهوری اسلامی در ایران، توطئه های استکبار جهانی علیه حکومت نوپای اسلامی فزونی گرفت و با تجهیز و تقویت گروهک ها و جریانات ضد انقلاب، در صدد نابودی نظام اسلامی برآمد. در همین راستا، عوامل ضد انقلاب که تا چندی قبل، با حیله و تزویر، خود را انقلابی معرفی میکردند، نقاب از چهره برداشتند و با سوء استفاده از موقعیت بوجود آمده، به سلب آسایش و امنیت مردم مشغول شدند. |
یکی از این گروهک ها، سازمان منافقین خلق (مجاهدین خلق) بود که با ترور شخصیت های اسلامی و انقلابی، سعی داشت به اهداف پلید و شوم خود دست یابد. مقام معظم رهبری که تا آن وقت، نماینده امام خمینی (ره) در شورای عالی دفاع و نیز امام جمعه تهران بودند، با روشنگری های خویش، مردم را نسبت به ماهیت پلید این گروهک آشنا و نظرات آنان را در سخنرانی ها مطرح می ساختند. همین امر موجب گردید که گروهک منافقین از میان بردن معظم له را در برنامه کار خود قرار دهد. در نهایت در ششم تیر ماه 1360 حضرت آیت الله خامنه ای که به منظور ایراد سخنرانی در مسجد ابوذر در شرق تهران حضور داشتند، در حین پاسخ گویی به پرسشهای حاضرین، بر اثر انفجار بمبی که توسط منافقین در یک دستگاه ضبط صوت کار گذاشته بود از ناحیه کتف، گردن و دست به شدت زخمی شدند و به بیمارستان منتقل گردیدند. اما ایشان به طور معجزه آسایی زنده ماندند و این از الطاف الهی بود که این گنجینه گرانمایه و عزیز برای رهبری امت اسلام بعد از حضرت امام حفظ شود تا سکاندار شایسته و لایقی جهت هدایت کشتی انقلاب اسلامی در اقیانوس متلاطم تحولات جهانی باشند. کینه توزی های منافقین همچنان ادامه یافت و فردای آن روز با منفجر کردن دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی جنایتی دیگر را ورق زدند. امام خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران (ره) پس از وقوع این حادثه در پیامی ضمن شکرگزاری به درگاه خداوند متعال برای سلامت جان حضرت آیت الله خامنه ای به بیان شخصیت ایشان پرداخته و تحلیلی از رسوایی منافقین و ضعف تحلیل های سیاسی دشمنان انقلاب ارائه نمودند که به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم جناب حجت الاسلام آقای حاج سید علی خامنه ای - دامت افاضاته. "خداوند متعال را شکر که دشمنان اسلام را از گروه ها و اشخاص احمق قرار داده است، و خداوند را شکر که از ابتدای انقلاب شکوهمند اسلامی هر نقشه که کشیدند و هر توطئه که چیدند و هر سخنرانی که کردند ملت فداکار را منسجم تر و پیوندها را مستحکم تر نمود و مصداق "لازال یوید هذا الدین بالرجل الفاجر" تحقق پیدا کرد. اینان هر جا سخن گفتند خود را رسواتر کردند و هر چه مقاله نوشتند ملی را بیدارتر نمودند و هرچه شخصیتها را ترور نمودند قدرت مقاومت را در صفوف فشرده ملت بالاتر بردند. اکنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما که از سلاله رسول اکرم و خاندان حسین بن علی هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و سربازی فداکار در جبهه جنگ و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات و راهنمایی دلسوز در صحنه انقلاب می باشید، میزان تفکر سیاسی خود و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند. اینان با سوء قصد به شما عواطف میلیونها انسان متعهد را در سراسر کشور بلکه جهان جریحه دار نمودند. اینان آنقدر از بینش سیاسی بی نصیبند که بی درنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پیشگاه ملت به این جنایات دست زدند، و به کسی سوء قصد کردند که آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنین انداز است. اینان در این عمل غیر انسانی به جای برانگیختن و رعب، عزم میلیونها مسلمان را مصمم تر و صفوف آنان را فشرده تر نمودند. آیا با این اعمال وحشیانه و جرایم ناشیانه وقت آن نرسیده است که جوانان عزیز فریب خورده از دام خیانت اینان رها شوند و پدران و مادران، جوانان عزیز خود را فدای امیال جنایتکاران نکنند و آنان را از شرکت در جنایات آنان برحذر دارند؟ آیا نمی دانند که دست زدن به این جنایات، جوانان آنان را به تباهی کشیده و جان آنان به دنبال خودخواهی مشتی تبهکار از دست می رود؟ ما در پیشگاه خداوند متعال و ولی بر حق او حضرت بقیه الله - ارواحنا فداه - افتخار می کنیم. به سربازانی در جبهه در پشت جبهه که شبها را در محراب عبادت و روزها را در مجاهدت در راه حق تعالی به سر می برند. من به شما خامنه ای عزیز، تبریک می گویم که در جبهه های نبرد با لباس سربازی و در پشت جبهه با لباس روحانی به این مظلوم خدمت نموده، و از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم." و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته. روح الله الموسوی الخمینی |
درویشی سر و پا برهنه از صحرای عدم، قدم به وادی وجود گذاشت...در محلهای از جنوب شهر، در کوچههای پیچاپیچ، در خانههای تو در تو ...آه! چهها بر او گذشت! ایران گنجایش او را نداشت؛ فشارها، سختیها، دیکتاتوریها، مبارزهها، خونها... به آمریکا رفت؛ غریب، ناآشنا، بیگانه. از آنجا زن گرفت، بچهدار شد، اما مردم او را نمیشناختند، او را بیگانه میدانستند، او را از خود میراندند. به بزرگترین مقامات علمی رسید، به بزرگترین مجامع علمی راه یافت، با دانشمندان، بزرگترین مسائل علمی روز را بحث و فحص میکرد، اما همچنان بیگانه بود، روح او را نمیشناختند. روح بلند او نمیتوانست در لجن زار مادی و اشرافی آمریکا پرواز کند؛ در قفس تنگ خودخواهیها و مصلحتطلبیها و مادیگریها اسیر شده بود. مردم نیز او را از خود میراندند، از او میترسیدند، او را عجیب و بیگانه میدانستند، و از او میرمیدند. روح او نیز طاقت نداشت که بیش از شانزده سال در آن سرزمین بماند و از درد فراغ بنالد. به لبنان رفت. آنجا نیز غریبه بود؛ عجیب، ناآشنا، روشی نامناسب و نامتجانس. عشق و محبّت و فداکاری او غریب بود. خط مکتبی و طرز تفکر فلسفی او بیگانه بود. تواضع او حمل بر ضعف میشد. عشق و محبت او حمل بر جهل میشد، فداکاری او حمل بر حماقت میشد. عدهای به خیال خود میخواستند او را بفریبند، و بدوشند و آلت دست قرار دهند. عدّهای او را جاسوس میخواندند، عدهای او را دیوانه. اما او یکه و تنها به راه خود میرفت؛ راهی باریک و تاریک و پرپیچ و خم وسخت و پرنشیب که کمتر کسی میتوانست به دنبال او برود. او بیگانه بود.راستی وطنم کجاست؟ کجاست که خاک آنجا مرا بپذیرد؟ مردمش مرا بپذیرند؟ به ایران آمدم؛ با چه شور و هیجانی!با چه شوق و ذوقی! تا جان فدا کنم، تا پروانهوار به دور شمع آن بگردم و همه وجود خود را خاکستر کنم، بسوزم و دود شوم، فدای وطن شوم، محو شوم.اما باز احساس میکنم که از مردم بیگانهام، آماج حملات سخت و تهمتها، دروغها، شایعهها و چه خودخواهیها، مصلحتطلبیها، ستمها، عقدهها، جهلها، عدم تعهدها، عدم مسئولیتها! آری، احساس میکنم که اینجا نیز از مردم هموطن خود بیگانهام.دیگر نمیدانم به کجا بروم؟ وطنم کجاست؟ چه میخواهم؟ و چطور میخواهم؟ ای علی، ای علی، به من تهمت میزدند، مرا محکوم میکردند و به من فحش میدادند؛ زیرا تو را دوست میدارم.ای علی، نمیدانی که چه جنایتها کردند، چه ظلمها و چه بدیها که همه راتحمل کردم و فداکاری میکردم و باز هم فحشم میدادند، بدی میکردند. یکباره به خود آمد. دیدم که سرتاسر ایران به من بد میگویند و حتی مؤمنین به خدا، نسبت به من اهانت میکردند، مرا جنایتکار مینامند و سب میکنند، فحش میدهند؛ مگرنه این بود که به فرمان امام در کردستان جنگیدم و دشمنان را قلع و قمع کردم؟ در مقابل فداکاریها و جانبازیها، در راه پاسداری از انقلاب، چگونه ممکن است که ایران را از فحش و ناسزا پر کنند و از زمین و آسمان تهمت و شایعه بسازند؟ مرا جلاد تل زعتر بنامند و حتی یک نفر از من دفاع نکند؟ همه سکوت کنند و گویی که با سکوت خود، تهمتها و شایعههای دروغ را تصدیق میکنند! به خود آمدم، دیدم که همه به قتل من کمر بستهاند. همه سازمانها و احزاب میخواهند مرا بکشند و همه روزه دوستان مرا به خاک و خون میکشند، به خانههای آنها میریزند، هر یک از دوستانم را بیابند، یا میکشند، یا میزنند و اسیر میکنند. چرا این طور است؟ زیرا من خواستهام که معیارهای تو را پیاده کنم. نتوانستهام که شرف خود و دین خود را به سیاستبازان بفروشم، نتوانستهام که با سرنوشت هزاران بیگناه بازی کنم، نتوانستهام که احساس تعهد و مسئولیت وجدانی خود را بکشم و در مقابل ظلمها و جنایتها سکوت کنم. شیعه <علی> از مرگ نمیترسد، معیارهای خدایی خود را در مذبح سیاستمداران قربانی نمیکند. برای من زندگی ارزشی نداشت که به خاطر آن، اسارت فریبکاران و دغلکاران را بپذیرم و روح خود را بکشم برای آنکه جسم خود را محافظت کنم. ای علی، تو گفتی که مرگ شرافتمندانه، هزار بار بر زندگی ننگین ترجیح دارد و من نیز بر این اعتقاد مقدّس، همه وجودم را آماده قربانی شدن کردم تا تسلیم زندگی ننگین نشوم. ای علی، هنگامی که جوان بودم و از قهرمانان عالم لذت میبردم، قهرمانی تو مرا فریفته بود و نبردهای بدر و احد و خندق مرا به وجد میآورد. هنگامی که در خیبر را با یک دست میکندی، دیگر از خوشحالی در پوست نمیگنجیدم...ای علی، بزرگتر شدم، به علم و ادب پرداختم.علم تو، ادب تو مرا فریفت.بزرگتر شدم. ایمان تو، عرفان تو مرا مبهوت کرد. اکنون دردها و غمهای تو مرا مسحور کرده است. درد و غم، پیوندی عمیق بین من و تو به وجود آورده است. در هر ضربان قلبم درد تو را احساس میکنم؛ چه دردهای کشندهای! دردی که تا مغز استخوان را میسوزاند، دردی که تو اسلام را بدانی و بتوانی پیاده کنی و سعادت انسانها را تأمین کنی، آنگاه ببینی که به دست فرصتطلبان به گمراهی کشیده میشود و تو مجبور به سکوت باشی؛ اما قتل عامها، جنایتها، خیانتها، ظلم و فسادها را در طول تاریخ ببینی، انحراف را ببینی، راهحل را بدانی و در حضور تو اسلام را قربانی کنند و تو ببینی که رگ و پوستت را میسوزانند، وجودت را قطعهقطعه میکنند، فرزندانت را قتل عام مینمایند، طاغوتها و فرعونها به وجود میآورند، قارونها گنجها از خون ملت میانبارند. مردم را فریب میدهند و آنچنان اجتماعی به وجود میآورند که در مساجد آنها تو را لعنت میکنند و به تو و خاندان تو فحش میدهند؛ آن هم در معابر و نماز جمعه. ای علی، چه درد بزرگی است که هنوز هم در جامعه اسلامی به تو اهانت میکنند، ارزش تو را نمیفهمند و هنوز استعداد درک تو را نیافتهاند! چه درد بزرگی است که تو شاهد سقوط اسلام باشی و نتوانی عملی انجام دهی! ای علی، امروز هم تو را میکوبند؛ حتی شیعیان تو هم تو را میکوبند. هر کسی که راه تو را در پیش بگیرد میکوبند. گویا مقدر شده است که پیروان راستین تو باید مثل تو لعن و نفرین شوند، تکفیرشوند، کوبیده شوند، و در زجر و شکنجه ، در دنیایی از غم و درد به ملاقات خدا بروند و آن قدر شکنجه ببینند که هنگام شهادت فریاد برآورند: <فُزتُ و رَبّ الکَعبه> به خدای کعبه قسم که آزاد شدم! ای علی، تشنه عدالتم، تو کجایی؟ نمیدانی از ظلم و ستمی که به نام اسلام میکنند، چه رنجی میبرم! خوش داشتم لحظهای در کنار عدلت بنشینم و دل دردمند خود را بر تو بگشایم و تو بین من و این همه مدعیان حکم میکردی و داد مرا میستاندی. ای علی، جز عشق و فداکاری از وجودم تراوش نکرده است. حسودان و توطئهچینان که از اعمال گذشته من نمیتوانند نقطه ضعفی پیدا کنند، میگویند: <در آینده خواهید دید که او آدم تبهکاری است. آینده نشان خواهد داد که او جنایتکار است!> کسانی که خود یک قدم مثبت برنداشتهاند، جز ریا و تزویر و تهمت و توطئه کاری نکردهاند، برای کوبیدن عمل صالح، به چنین فریبی دست میزنند و مردم عامی را بدین وسیله میفریبند.ای علی، من ناراحت ظلم و ستمی که بر من رفته و میرود، نیستم. من خوشحالم که همدرد توام و این خود نعمتی است، امّا ناراحتم که چنین کسانی به نام اسلام حرف میزنند، خود را مکتبی مینامند و اسلام را ضایع میکنند. ای علی، آرزو میکردم که بعد از 1400 سال، انقلاب اسلامی ما پیروز شود، حق و عدل مستقر شود، حکومتی نظیر حکومت تو برقرار گردد، عشق و محبت بین مردم انتشار پیدا کند، ایمان و عرفان در قلوب مردم جایگزین شود، طاغوتها از بین بروند، انسانها از همه قید و بندهای مادی و سیاسی و اجتماعی آزاد شوند، فقط در مقابل خدا سجده کنند، مدینه فاضلهای به وجود آید که دیگر استثمار و استعمار و دیکتاتور و ظلم و فساد در آن نباشد و همه جا نور حق را ببینیم، از همه جا زمزمه <سبحانالله> و فریاد <الله اکبر> بشنویم، همه استعدادهای ما بشکفد، با همه توان، با اخلاص و ایثار برای خودسازی و سازندگی جامعه بکوشیم هنگامی که دشمنی حمله کرد، بیمهابا به جنگ او برویم و به آسانی خود را قربانی این مکتب بکنیم و دیگر دغدغه خاطر و وسوسهای نماند. ای علی، به لبنان رفتم تا با محرومین و مستضعفین آنجا انیس و همدرد باشم. عدهای که لباس دین به تن کرده بودند، مرا دشمن پنداشتند. از علم وتواضع و فداکاری و استعدادهای من وحشت داشتند، مرا متهم میکردند که یا جاسوسم یا بهایی! زیرا ممکن نیست که کسی با استعداد و این همه امکانات و مقام و زندگی خوب، آمریکا را رها کند، با کمال تواضع در کمال فقر و بدون هیچ پاداشی، در دامان خطر، با فقرا همنشین و همدرد باشد. از نظر آنها باید دلیلی دیگر وجود داشته باشد؛ لابد کاسهای زیر نیم کاسه است! خدایا، چگونه به درگاه تو استغاثه کنم که عدهای این چنین مرا لعن و نفرین کنند، در حالی که با همه وجود برای کمک به آنها آمدهام و از زندگی و همه مزایایش گذشتهام، زن و فرزند را فدا کردهام. از گوشه فقر و گمنامی، در دامان خطر و در میان طوفانهای تهمت و ناسزا میخواهم خدمتی به شیعیان محروم تو کنم. آنجا نیز این چنین مرا استقبال میکنند و بر دل دردمندم نمک میپاشند. ای علی، در لبنان موسی صدر را دیدم که به اخلاص و ایثار برای محرومین کار میکرد. دیدم که شیعیان تو را متحد میکند، به آنها قدرت میدهد، به آنها شخصیت میدهد، هویت تاریخی آنها را زنده میکند. تشیع را که عقده حقارت بود، به جایگاه انقلابی برمیگرداند و از آن، مکتب سرخ تشیّع را رواج میبخشد و شهادت و فداکاری، ارزش و هویت تاریخی شیعه به او باز میگردد. جوانانی که غربزده بودند، خدای را نمیشناختند، همه وجود خود را تسلیم دشمنان کرده بودند، یکباره زنده میشوند، صور اسرافیل در آنها دمیده میشود، جانی تازه میگیرند و فریاد اعتراض علیه رژیم موجود برمیدارند. انقلابی بزرگ درمیگیرد. جوانان با عشق و شور و شوق به استقبال شهادت میروند و مردمی زنده و متحرّک قدم به عرصه حیات میگذارند که حرکتی عظیم و اجتماعی و تاریخی را پیریزی میکنند. میبینیم که موسی صدر چگونه حیات و هستی خود را وقف شیعیان و محرومان کرده است و با چه نیروی خدادادی، این حرکت عظیم تاریخی را هدایت میکند.اما با کمال تأسف شنیدم که باران تهمت و افترا از همه اطراف بر او میبارد و با همه توان او را میکوبند و با این <توان> تو را میکوبند، لعن و نفرین میکنند و بزرگترین گناهی که بر من میشمرند، این است که چرا از او حمایت میکنم! ای علی، بودن بر من سخت شد. همه درندگان دندان تیز کردند که مرا بدرند. همه صیادان اجتماع، دام انداختند که مرا به دام بیندازند، همه توطئهگران فاسد برای نابودی دین شروع به فعالیت کردند، نقشهها ریختند و دسیسهها طرح کردند. و من هنگامی که خود را کشته یافتم، به سیم آخر زدم. تصمیم گرفتم که <علی>وار زندگی کنم، از همه چیز خود بگذرم، از مرگ نترسم. کلمه حق را در برابر جباران با فریادهای سخت، طنینانداز کنم و تا زندهام، آزاده باشم و جز خدا نپرستم و در مقابل هیچ قدرتی تعظیم نکنم و هیچ حقی را فدای مصلحت ننمایم و آزادی و شرف خود را به زندگی نفروشم. این چنین کردم. به گردابهای خطر فرو رفتم، طوفانهای سخت مرا به هر طرف پرت کرد، در میان امواج مرگ غوطه میخوردم. گاهی زیر امواج دفن میشدم، گاهی بالا میآمدم و چشمانم به آسمان و ستارگان میافتاد که هنوز میدرخشند. باز به خود میگفتم: ای خدا، جز تو نمیخواهم، جز تو به راهی نمیروم، جز تو نمیگویم، دنیا را سهطلاقه کردهام و از راه خود برنمیگردم، دست از تو برنمیدارم. الله الله! من به مکتب خود پایبندم. |