طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

بســــــــــــم الــــــــــــرب الــــــــحــــــــســـــــــیـــــــــن عـــــــلـــــــــیـــــــــــــــه الــــــســــــلام

سلام بر همه عاشقان اهل بیت

پیش نوشت:اول از محضر آقا صاحب الزمان عذر خواهی میکنم واز ایشان اجازه میخواهم کمی خودمانی با عمه بزرگوارشان و خارج از ادب ارباب ونوکری درد ودل کنم ،به حساب گستاخی ام وبی ادبی ام مگذارید....:

 

سلام بر صبورترین آفریده خالق ،چه بی انصافند که ایوب (ع)را به صبر مثال میزنند؟....آیا براستی این پدر ومادر شما نبودند که خداوند فرموده :از قرنها پیش از خلقت کائنات محمد (صلی الله علیه وآله و سلم )و اهل بیتش را آفریده بودم......وآیا این مادر شما نبود که شاهد بهشتیان گرفته شد و از بسیاری جهات در جای جای قرآن وکلام رسول الله و احادیث قدسی برتریشان بر کل خلایق موردتاکید قرارگرفته ؟......

حال بانوی من ،آیا ایوب در خردسالی شاهد سیلی خوردن مادری با آن فضایل وکمالات بود و هزاران بار تلختر این که پدری با آن هیبت خیبری به دلیل عهدش با رسول خدا مظلومانه فقط شاهدی دلخون ...باشد ...وبعد این ایوب بود که شاهد جسارت به پدرش«ساقی کوثر»بود ...وسوختن در خانه.....وکمی بعد ذره ذره آب شدن مادرش «یاس اهل بهشت»؟و جان دادن علی علیه السلام (پدرش)چندین و چند بار :هنگام رحلت رسول الله،ماجرای سقیفه،جسارت به همسرش،جسارت به حرمت خانه اش،شهادت جانسوز همسرش و.....هزاران مصیبت دیگر......

آیا ایوب (ع)بود که بر بالین مادرش جرات نداشت بلند بلند گریه کند؟جایی که ملائکه الله صدای ضجه وشیونشان هفت آسمان را پرکرده بود؟..وبعد حتی نمیتوانست آشکارا بر سر مزار مادر برود؟...وآیا ایوب(ع)صورت غرق در خون پدر را دید که برای اقامه نماز رفته بود؟وباز هم ماجرای مخفی بودن مزار پدر مثل مادر....

وبعد ها شاهد مصیبتهای سبط رسول خدا برادر عزیزش امام حسن علیه السلام و شهادتش با آن طریق جانسوز..و تیر باران شدن تابوت برادر ...خاکسپاری غریبانه در بقیع....مصیبتهای برادر دیگرش امام حسین علیه السلام ..که آن خود مثنوی هفتاد من کاغذ است ...یک یک عزیزان از برادران و برادر زادگان و..و..و حتی فرزندانت جلوی چشمانت....وحتی به سفارش برادر نتوانی ضجه بزنی ...و ماجرای اسارت .....یا امام زمان من اول عذر خواهی کردم .....آخر چگونه ...آنوقت مثال صبر؟؟....

بی بی جان حالا هم بعد از قرنها باز به شما جفا میکنند ...باز بر زخمتان نمک می پاشند...وسالروز تولدتان را روز پرستار مینامند....در این روز برای پرستاران 3پاسه؟ و 2پاسه ؟و 1پاسه میگیرند  گل و شیرینی میدهند...و چشمانشان را در تمام سال بر روی تمامی ظلمهایی که میکنند به این قشر میبندند....لبخند میزنند ...سخنرانی میکنند ..سخنان بزرگان را در خصوص جایگاه پرستاران نقل میکنند ....و به روی مبارک نمی آورند که همین پرستاران هستند که پایینترین حقوق را در میان همه کارمندان میگرند و شب وروز و تعطیل و عید و عزا باید سرکار بیایند ...هر گاه به دلایل بی شمار همه جا تعطیل میشود ،تازه برای ما آماده باش است ومرخصی ها لغو میشود و   ....هر گاه هم کمی از حقوق از دست رفته مان را طلب کنیم میگویند:شما این شغل را انتخاب کرده اید و اینها هم جزیی از شغل شماست....ونمیگویند که در دانشکده پرستاری و مامایی به ما هیچ کس نگفت شما قرار است تحصیل کنید ،لیسانس بگیرید و بروید توی بیمارستانها در ماه حدود 200 ساعت کار کنید ...و آنوقت آقایان اطبا محترم باعرق جبین؟!!! با فقط 2 پایه تحصیلی ارجحیت به شما ،تا 200برابر بیشتر حقوق ومزایا بگیرند...تازه بعد هم خودشان را با میلیاردرهای کم سواد مقایسه کنند و دست در جیب بیمار بدبخت شوند و برای هر عمل جزئی هم میلونها تومان رومیزی بگیرند و....بعد هم از زمین و زمان طلبکار ...که در این مملکت برای علم؟!!!و تخصص ؟!!!ارزش قایل نیستند....ودر محیط کار هم همه را به چشم

خدم وحشم و برده ونوکر وکلفت نگاه کنندو.......بگذریم....

وحالا سه سال است قراره ساعات کاری پرستاران را کمی کاهش دهند؟200بار در مطبوعات ورادیو وتلوزیون اعلام شد ؟ولی!!! 3ساله قراره خدمات پرستاری تعرفه گذاری شود؟.. ولی؟!!!چندین ساله قراره پرداختها کمی عقلانی شود؟؟!! ..... ولی؟!!.....

راستی میدانستید یک کارشناس پرستاری با مدرک لیسانس به ازاء 12 تا شبکاری در ماه و شیفتهای تعطیل که در ایام ماه سرکار باید بیاید 11هزارتومان؟؟!! تفاوت با یک نیروی اداری روز کار میگیرد؟حالا بحث خطرات محیط کار و بیماریهای مسری و آلودگیها هم بی خیال ؟!.....

آنوقت روز جمعه توی تلوزیون مثلا آمده اند مناسبت روز پرستار را گرامی بدارند کلی اطلاعات غلط و من درآوردی به خورد ملت میدهند ......شاهکار چند سال پیش آقای افخمی(شوکران )هم که یادتان هست ..وبعد همین نزدیکی ها سریال اغما.....این چند مثال هم از باب وضعیت فرهنگی گفتم....

راستی وقتی سریال روزگار قریب را میبینم،دچار دوگانگی میشوم،که آیا واقعا در تاریخ این مملکت ،پزشکی با این سجایای اخلاقی و تعهد به بیمار ودارای روابط انسانی با بیمار وپرستاران هم وجود داشته ؟!!!یا این هم مثل بقیه شاهکارهای صدا وسیما خالی از واقعیت و پر از انحرافات تاریخی و تحریف واقعیت است...؟!!!!

که در هر دو صورت وای برما :اگر بوده چرا حالا وضع ما این شده ؟،واگر هم نبوده که عجب رسالتی ایفا میکند این صدا وسیما....؟!!!!

ولی در پایان  به شما میگوییم :بی بی جان شمایی که افتخارمان خدمت زیر لوای نام مقدس شماست ،صبر را از شما آموختیم ودرس صبر پس میدهیم چون مراجعین ما انسانهای دردمندی هستند که خسته از رنج روح وتن دیگر توانی ندارند .....پس خودت به ما قدرت عنایت کن تا صبر کنیم و خدمت .......وبا سر انگشتان قدرت لایزال الهی تسریع کنید شروع پاکسازی ساختارهای بهداشت و درمان کشور را از پزشک سالاری موجود  وبه مسئولان بهداشت و درمان جسارت بده که در مناصب مدیریتی سیستم بهداشت ودرمان کشور از خیل عظیم فارغ التحصیلان مدیریتهای مختلف(مدیریت دولتی،سازمانی،صنعتی،اجرایی،استراتژیک و......)استفاده کنند تا اطبا محترم به کار اصلی خود بپردازند وسیستم برده داری مدرن بهداشتی برچیده شود .....

آمــــــــــــــــــــــــــــــــــیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن یا رب العـــــــــالــــــــــــمـــــــــــــــیــــــــــن......  


  

بـــــســــــــــــــم الــــــــــرب الحـــــــســـــــــــین علیـــــــــــــــــه الســـــــــــــــلام

سلام

درتب وتاب تهیه مطلبی به مناسبت روز معلم بودم که پیشنهاد دوست قدیمی«مدیر وبلاگ شلمچه» بدستم رسید اول به خودم گفتم من روسیاه چه بنویسم ولی بعد با مشاهده چند مطلب مصمم شدم درد و دلهایم را برای شهدا بنویسم:
ای شهدای عزیز ،شمائی که امسال ما را به زیارت سرزمینهای آسمانی دفاع مقدس بردید وبا نشان دادن جلوه های معنوی و آسمانی عشق و از خودگذشتگی و  شهادت وایثار دیگر به ما اجازه نمیدهید سکوت کنیم .....عکسهائی دیدم از فرزندان سرزمین ایران ،همانهایی که شما برای طلایی شدن آینده شان پا در قتلگاههای طلاییه و شلمچه و دهلاویه وشرهانی گذاشتید...آری اینها کودکان سرزمین ما هستند:

وبعد نا خودآگاه به یاد صفهای طولانی و ازدحام مردم سرزمینم در باجه های بانک ملت افتادم که از اواخر اسفند شروع شده و قرار است تا خرداد ماه ادامه داشته باشد،تا هر نفر نیم میلیون بدهد وبرای چندمین بار خود واهل وعیالش حتی فرزند چند ساله یا چند ماهه شان به حج عمره بروند!!!!آنهم از سال 89 به بعد با تعیین اولویت در قرعه کشی که با این استقبال معلوم نیست تا چند سال طول بکشد؟

آیا ما بدنبال انجام فرائض دینی و دستورات اسلام هستیم؟!!!!
براستی پیامبر اسلام در مدت عمر مبارک خود چند بار حج عمره و تمتع انجام داد؟

به رغم آن که پیامبر اسلام میان همگان، به ویژه مسلمانان جایگاه بس بلند دارد، ولى بخش هایى از زندگانى حضرت ابهام دارد، یکى از بخش‏هاى زندگانى حضرت انجام فریضه حج تمتع و عمره است، در تاریخ زندگى پیامبر(ص) دقیقا روشن نیست که حضرت قبل و بعد از بعثت تا زمان هجرت چند حج عمره و تمتع انجام دارد، ولى آن چه مشهور است و مورخان و سیره نگاران به آن پرداخته‏اند، این است که حضرت بعد از هجرت یک عمره انجام داد (1) که از آن به عنوان «عمره القضاء» یاد مى‏شود.(2) و یک حج تمتع انجام داده که به عنوان «حجه الوداع» مشهور است.(3)
در سال ششم هجرى پیامبر(ص) با هزارو پانصد تن از یاران خود به قصد زیارت خانه خدا عازم مکه شد، ولى در آن سا ل به علت ممانعت مشرکان قریش این کار صورت نگرفت و حضرت با آن‏ها به این صورت صلح نمود که این سال به مدینه بر گردند و سال دیگر به مکه آیند و سه روز مشرکان شهر مکه را تخلیه کنند، تا اعمال عمره را انجام دهند که به صلح حدیبه معروف شد.(4)
در هفتم ذى القعده پیامبر اسلام اعلام نمود، کسانى که در سال گذشته موفق به انجام عمره نشدند، مى‏توانند به عمره بروند؛ از این رو دو هزار نفر از مسلمانان عازم مکه شدند و عمره را انجام دادند.(5)
پیامبر در ذوالقعده سال دهم هجرت دستور داد که در شهر مدینه و میان قبایل اعلان کنند که پیامبر امسال عازم زیارت خانه خدا است. این اطلاعیه، شوق و علاقه فراوانى را در دل گروه عظیمى از مسلمانان بر انگیخت و به دنبال آن هزاران نفر در اطراف مدینه خیمه زدند و همگى در انتظار حرکت پیامبر بودند(6) پیامبر اسلام(ص) با تعداد زیادى از مسلمانان عازم مکه شد و فریضه حج را انجام دادند.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت :
1 - سیره ابن هشام، ج 4، ص 17؛ فروغ ابدیت، ج 2، ص 281 - 286.
2- فروغ ابدین، ص 257.
3 - همان، ص 457 - 465؛ معارف و معاریف، ج 4، ص 398.
4 - لغت نامه دهخدا، ج 6، ص 7729- 7773؛ فروغ ابدیت؛ از ص 183 به بعد.
5- مصطفى دشتى، معارف و معاریف، ج 7، ص 526؛ فروغ ابدیت، ج 2، ص 458.
6- فروغ ابدیت، ج 2، ص 457؛ سیره حلبى، ج 3، ص 289
وصیت های امیرالمومنین علی علیه السلام
الله الله فی الایتام فلا تغبوا افواههم ولا یضیعوا بحضرتکم.والله الله فی جیرانکم فانهم وصیة نبیکم.ما زال یوصی بهم حتى ظننا انه سیورثهم.

خدا را خدا را در مورد یتیمان; نکند که گاهى سیر وگاهى گرسنه بمانند; نکند که در حضور شما، در اثر عدم رسیدگى از بین بروند.

خدا را خدا را که در مورد همسایگان خود خوشرفتارى کنید، چرا که آنان مورد توصیه وسفارش پیامبر شما هستند. وى همواره نسبت‏به همسایگان سفارش مى‏فرمود تا آنجا که ما گمان بردیم به زودى سهمیه‏اى از ارث برایشان قرار خواهد داد.

والله الله فی الجهاد باموالکم وانفسکم و السنتکم فی سبیل الله. وعلیکم بالتواصل والتباذل وایاکم والتدابر و التقاطع. لا تترکوا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فیولى علیکم شرارکم ثم تدعون فلا یستجاب لکم.

خدا را خدا را در مورد جهاد با اموال وجانها وزبانهاى خویش در راه خدا. وبر شما لازم است که پیوندهاى دوستى ومحبت را محکم کنید وبذل وبخشش را فراموش نکنید واز پشت کردن به هم وقطع رابطه برحذر باشید. امر به معروف ونهى از منکر را ترک مکنید که اشرار بر شما مسلط مى‏شوند وسپس هرچه دعا کنید مستجاب نمى‏گردد.

سپس فرمود:

این وصیت رسول خداست و عهد اوست‏با من،پس من،اى گروهى که به فرمان خدا برپائید و دین او را پاسدارى مى‏نمائید و در گرفتن حق یتیمان و درویشان پابرجایید،شما را پس از خود به تقوى وصیت میکنم و از فریفته شدن به زر و زیور آن مى‏پرهیزانم که دنیا کالاى فریب است.

از راه دل‏بستگان به دنیا به یکسو شوید،آنان که غفلت‏بر دلهاشان پرده افکنده است تا آنکه آنرا که گمان نمى‏بردند(عذاب الهى)به سویشان آمد،حالى که آگاه نبودند گرفتار شدند.
منبع: کتاب على از زبان على یا زندگانى امیرالمومنین(ع) صفحه 168 دکتر سید جعفر شهیدى

امام صادق (علیه السلام) بواسطه پدران گرامیشان از امیرالمومنین (علیه السلام) نقل می‌نمایند که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به آن حضرت فرمودند: "یا علی! تو را وصیتی می‌کنم که آن را محافظت کن، پس مادامیکه وصیت مرا مورد عمل قرار دهی، در خیر و سعادت خواهی بود:

•    یا علی، چهار خصلت است که هر کس آنها را دارا باشد، خداوند برای او خانه ای در بهشت می‌سازد: کسی که یتیمی را پناه دهد، و به ناتوانی ترحم کند، و به پدر و مادرش نیکی کند، و به زیردستانش با محبت رفتار نماید.

•    یا علی، شایسته است که مومنین دارای هشت خصلت باشند:

وقار در هنگام مصیبتهای بزرگ، شکیبایی در هنگام ابتلا و گرفتاری، سپاسگزاری در هنگام وسعت زندگی، قناعت به آنچه که خداوند به او داده است، ظلم نکردن به دشمنان، تحمیل نکردن خود به دوستان، گرفتن ناراحتی بر خویشتن و آسایش مردم از دست او.برگرفته از :

کتاب من لا یحضره الفقیه، تالیف شیخ صدوق (ره)، جلد 4، صفحه 352

آری این مطالب را برای یاد آوری خودم وکاملا مستند نقل کردم تا شما را شاهد بگیرم که کارهای ما نه بر سنت رسول الله است نه با توصیه های امیرالمومنین و ائمه همخوانی دارد.

براستی با هر فیش حج عمره به چند کودک یتیم میتوان رسیدگی کرد؟در تهیه جهیزیه به چند دختر بی سرپرست میتوان کمک کرد؟وبسیاری چراها وچندهای دیگر.....

آری ای شاهدان همیشه حاضر شما قضاوت کنید که ما با اموالمان که ودیعه الهی است داریم چه میکنیم ؟!!!خوشا بحال شما که درموقع انتخاب چه زیبا برگزیدید...و

وای بر ما.......


  

سراسر زندگی بشر پر است از امدادهای الهی: تابش خورشید، حرکت ابرها، بارش باران، رویش گیاهان پیدایش انواع مختلف میوه ها، حبوبات و اگر لحظه ای عنایت الهی برداشته شود و فیض از طرف خداوند قطع گردد نابودی انسان حتمی و فوری است بی هیچ فاصله قطع فیض همان و نابودی همان.
ولی از بس جریان فیض الهی مستمر است که امری طبیعی جلوه می کند و انسان این همه فیض بخشی الهی را نمی بیند. همانند ماهی که در آب است و مرتب به دنبال آب می گردد در حالیکه همه اطراف وجودش را آب فرا گرفته و اگر از آب جدا شود می میرد.
در این حال در بعضی از مواقع خداوند مهربان یک فیض غیر منتظر و غیر قابل پیش بینی به انسان می رساند که برای هر انسان غافل و بی توجهی قابل دقت می شود، این حرکت را امداد غیبی می نامیم که ما کم و بیش در زندگی خود و دیگران شاهد بودیم و یا از دیگران شنیده ایم. باید دانست که هر قدر انسان در اطاعت از خداوند جدی تر باشد از امدادهای غیبی الهی بیشتر برخوردار خواهد بود.

امدادهای غیبی در انقلاب اسلامی

رهبر کبیر انقلاب اسلامی:

حالا همه کشتی هایتان را هم بیاورید اینجا، همه طیاره‌هایتان را هم بفرستید اینجا، حالا غیرسابق است ما اتکال به خدا داریم، ما برای این جهان یک مدبر را می‌دانیم هست. آنهایی که تاکنون توجه نداشتند خوب توجه بکنند که یک ملتی که هیچ نداشت جز "الله اکبر" و او همه چیز است، چطور همه قوا را کنار زد. 

و حالا شرح خلاصه ای از ماوقع آنروزها:

به گزارش رجانیوز به نقل از فارس، روز جمعه بود و من به عنوان یکی از اعضای شورای فرماندهی سپاه در ستاد مرکزی بودم و برای رفتن به نماز جمعه آماده می شدم. ناگهان تلفن زنگ زد و فرد ناشناسی با دلهره و اضطراب اطلاع داد یکی از اقوامش که ساکن آمریکاست با او تماس گرفته و گفته است در اینجا شبکه های تلویزیونی از حمله نظامی آمریکا به ایران خبر می‌دهند و می‌گویند هم اکنون هواپیماها و هلی‌کوپترهای آمریکایی در کویر ایران هستند. من که احساس می‌کردم تلفن‌کننده قصد شوخی دارد به او گفتم، برادر عزیز! مگر هواپیما و هلی کوپتر مورچه است که به مرکز ایران نفوذ کند و هیچکس متوجه نشود، از او اصرار بود و از من انکار. بعد از این تماس تلفنی عازم نماز جمعه شدم. بین دو نماز، از تریبون اعلام شد شب گذشته آمریکایی ها با چند فروند هواپیما و هلی کوپتر قصد حمله به ایران را داشته اند که به دلایل نامعلومی در بیابان های اطراف طبس زمین گیر شده و با برجای نهادن تلفات خاک ایران را ترک کرده اند. بعد از شنیدن این خبر، جانمازم را زیربغل گرفتم و درحالی که با عجله از محل خارج می شدم، به هرکس می رسیدم می گفتم بنده خدا حق داشت، راست می گفت، راست میگفت...

 بلافاصله پس از آن که به ستاد مرکزی سپاه رسیدم هماهنگی با مراکز سپاه در شهرهای اطراف از جمله کرمان، برای تصاحب هواپیماها و هلی کوپترها و مراقبت از دستگاهها و اسناد احتمالی برجای مانده آغاز شد. بعدازظهر همان روز برای هماهنگی به اتفاق چند تن از اعضای شورای فرماندهی سپاه به ملاقات بنی صدر- رئیس جمهور وقت- رفتیم با این امید که بتوانیم هرچه زودتر غنایم گرانبهای بدست آمده را به مرکز منتقل کنیم. بنی‌صدر را برخلاف انتظارمان بسیار آرام و راحت دیدیم. خواست خود را برای در اختیارگرفتن چند سورتی هواپیما و مقدمات آوردن هواپیماها و هلی‌کوپترها به مرکز درمیان گذاشتیم. بنی‌صدر که بعدها فهمیدیم از قبل همه چیز را با آمریکاییها هماهنگ کرده است، خیلی راحت گفت: من دستور داده‌ام نیروی هوایی همه آنها را بمباران و نابود کند و وقتی که با کمال تعجب پرسیدم چرا؟ بهانه آورد می‌ترسیدم دوباره آمریکایی‌ها بخاطر اسناد و تجهیزاتشان حمله کنند!

 درهمین اثنا بود که خبر دادند شهید منتظرقائم و یارانش از سپاه یزد در بمباران هواپیماها شهید گردیده‌اند. از مقدار اندکی از اسناد که توسط سپاه کرمان قبل از بمباران بدست آمده بود، مشخص گردید ارتش آمریکا با بهره گیری از نقاط کور رادارهایی که توسط آمریکاییها نصب شده و نقشه‌اش در دست آنها بود تصمیم داشتند پس از فرودآمدن در بیابانهای اطراف طبس با هلیکوپتر نیروهایشان را از کویر لوت بی‌سکنه تا نزدیکی های کویر جنوب تهران هلی برد نمایند و درآن جا با فرود در یک کاروان سرا، با ماشینهای از پیش آماده شده به لانه جاسوسی حمله کنند و پس از آزادی گروگانها با رفتن به ورزشگاه شهید شیرودی که نورافکن‌هایش آن شب تا صبح روشن بود با آمدن همان هلی‌کوپترها برگردند. ولی اراده الهی بر این قرار گرفت ازهمان آغاز پرواز هواپیماها از روی ناو جنگی آمریکا، مشکلات عدیده‌ای پیش آید و در صحرای طبس طوفان شن موجب عدم دید و برخورد هواپیماها با هلی کوپترها گردند و با اعلام شکست عملیات دستور عقب‌نشینی با هواپیماهای باقیمانده داده شود.

 امام خمینی دراین باره فرمودند "حالا همه کشتی‌هایتان را هم بیاورید اینجا، همه طیاره‌هایتان را هم بفرستید اینجا، حالا غیرسابق است ما اتکال به خدا داریم، ما برای این جهان یک مدبر را می‌دانیم هست. آنهایی که تاکنون توجه نداشتند خوب توجه بکنند که یک ملتی که هیچ نداشت جز "الله اکبر" و او همه چیز است، چطور همه قوا را کنار زد و این قوای شیطانی که همه پشتیبانش بودند، نه فقط ابرقدرت‌ها،قدرت‌های پایین دست هم دنبال او بودند و ما را نمی‌گذاشتند در یک مملکتی زندگی کنیم. فعالیت کنیم، همه موافق او بودند. این چه بود که این ملت ضعیف بدون تجهیز بدون تدبیر نظامی را بر این همه قدرت‌ها غلبه داد؟ این جز این بود که رعبی را که خدا در دل‌های این سران انداخت، ما را به رعب، به رعبی که خدا در قلب اینها انداخت پیروز کرد؟ این جز همان است که در صدر اسلام هم که یک عده قلیل را برعده‌ای کثیر پیروز کرد و همچو رعبی در قلب‌ها انداخت که نتوانستند مقاومت کنند، در مقابل سی هزار جمعیت عرب که هرچندتایشان یک شمشیر داشت و هرچندتایشان یک شتر و آنها هفتصد هزار جمعیت بودند که شصت هزارشان طلیعه بودند و غلبه کردند اینها بر آنها، چه بود؟ این جز این بود که یک دست غیبی در کار است؟! نباید بیدار بشوند آنهائی که توجه به معنویات ندارند و به این غیب ایمان نیاورند؟ نباید بیدار بشوند؟ کی این هلی‌کوپترهای آقای کارتر را که می خواستند به ایران بیایند ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شن‌ها ساقط کردند، شن ها مأمور خدا بودند، باد مأمور خداست، قوم عاد را باد از بین برد، این باد مأمور خداست این شن‌ها همه مأمورند، تجربه بکنند باز"

 از آنجا که حراست لانه جاسوسی بعهده سپاه بود و در حقیقت گروگانهای آمریکایی در دست سپاه بودند چند روز پس از شکست حمله نظامی آمریکا جمع فرماندهان سپاه پاسداران در تاریخ (12/2/59) به خدمت امام رسیدیم. امام با شیفتگی خاص به ما فرمودند:

 "من وقتی شما جوان‌ها را می بینم که با صداقت، باسلامت روح فعالیت برای اسلام می‌کنید و خودتان را در معرض خطر مرگ قرار می‌دهید مباهات می‌کنم، افتخار می‌کنم که در بین مسلمان‌ها یک همچو جوانهای رشید متعهد هست. از این جهت ما نباید از قدرتمندهائی که اتکال به خدا ندارند اتکال به مسلسل دارند، ما نباید بترسیم ترس مال آن است که برای شهادت حاضر نباشد.

 در روایتی است که حضرت علی ابن حسین(ع) در کربلا که بودند به پدرشان گفتند که (قریب به این معنا که به آنها گفته بودند که شما کشته می شوید) عرض کرد به سیدالشهدا که مگر ما بحق نیستیم؟ فرمودند چرا. گفت دیگر مبالات از مردن نداریم. کسی که بحق است و کسی که قائل است به اینکه این عالم تمام مدبر دارد و او خداست و عالم طبیعت پائین‌ترین عوالم است (در قرآن از او تعبیر به دنیا شد، یعنی پائین) وقتی بنا باشد که شهید منزلش در ملأ اعلی باشد این چه خوفی دارد؟ خوف را باید امثال کارترها داشته باشند که اعتقاد به این مسائل ندارند. اینهائی که همه مقصدشان این است که در اینجا چند روزی به یک قدرتمندی برسند یا به یک جنایتکاری برسند آنها باید بترسند، اما جوان‌های ما که اعتقاد به ماوراء طبیعت دارند و شهادت را برای خودشان یک فوزی میدانند اینها ترس ندارند. ما فرض می‌کنیم که همچو قدرتی برای آن قدرتمندان باشد که بریزند و بکشند و همه چیز را از بین ببرند. معذالک ما چون بحق هستیم نباید بترسیم، درصورتی که مسائل نه اینطور نیست ... حالا هم که اینها امتحان کرده اند که آمدند و با آن تجهیزاتی که می‌گویند زیاد بوده است آمدند و در ایران هم پیاده شدند، خوب ضربه سیاسی خوردند، ضربه روحی خوردند؛ جوان‌های مردم را آوردند اینجا به کشتن دادند و به نظر من می‌آید که بیشتر از این مقداری است که اینها می‌گویند..."

 "... اینها اگر یک وقتی بی عقلی کنند و فرض کنید بریزند به ایران این جوان‌های ما با چنگ و دندان از بین می‌برند نمی‌گذارند اینها یکی‌شان هم بروند. اگر همین کاری که کرده بود رسیده بود به آنجایی که بیایند در تهران و بیایند در این لانه جاسوسی آنوقت می‌فهمیدند که با چه اشخاصی طرف هستند. در هر صورت من از شماها تشکر می‌کنم که خودتان بدون اینکه غیر از خدا کسی وادارتان بکند (این چیزی است که از مبدأ الهی جوشش پیدا کرده) خودتان وارد میدان شدید اینطور نبوده است که کسی بیاید شما را وادار کند. سرتاسر ایران یکدفعه سپاه شد. نه یک جمعیتی بودند که بروند یکی یکی اینها را اسم‌نویسی کنند و چه، نه مسأله الهی بود، وقتی دیدند که یک مطلبی است که برای حفظ مملکت اسلامی است و این اطاعت خداست از سر تا ته ایران دیدیم که یکدفعه جوشش پیدا کردند، از متن ملت اسلامی جوشش پیدا کردند و خودشان هم تنظیم امور را کردند و خودشان هم کارها را درست کردند."

 دست پنهان خدا که در ماجرای طبس آشکارا دیده شد تنها یک نمونه از امدادهای غیبی در جریان شکل‌گیری، پیروزی و تداوم انقلاب اسلامی است به گونه‌ای که در لحظه لحظه انقلاب و با نگاه به هر نقطه‌ای از آن نمونه‌های بسیار دیگری به وضوح قابل دیدن است.

 با خدا بر هر چیزی غلبه می کنید :درباره اندیشه های سیاسی الهی حضرت امام(ره) و کاربرد آن در انقلاب اسلامی کتاب‌ها و مقالات بسیار اندک و نادری تحقیق و نگارش یافته است و در آنها نیز کمتر به اعتقاد و دیدگاه توحیدی و روش انبیائی ایشان درباب الطاف خفیه و امدادهای غیبی پرداخته‌اند درصورتی که حضرت امام(ره) تحقیقاً بیش از صدها بار در مقاطع گوناگون انقلاب اسلامی صریحاً به حضور امدادهای غیبی در انقلاب به صورت مؤکد اشاره فرموده‌اند، تا جائی که می فرمایند:

 "این یک عنایتی است که از خدای تبارک و تعالی به این ملت شده است و همه باید قدر این عنایت را بدانیم. ما خودمان چیزی نیستیم، این را همه باید بدانیم که هرچه هست از طرف خداست. من تجربه‌ام در این مدت طولانی‌ای که مشغول بودم به این کارهائی که البته وظیفه روحانی بوده، لکن کنار کشیده بودیم از آن. من احساس می‌کنم که بسیاری از مسائل بود که، ما، بدون این که بفهمیم انجام می‌گرفت این جور نبود که ما نقشه کشیده باشیم برای این کار و این نبود جز این که خدا هدایت می‌کرد، این طور بود مسئله."

 حضرت امام بارها و به مناسبت‌های مختلف با قرائت آیه "ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم" تنها راه ثبات قدم در زندگی سیاسی مؤمنین واقعی را چشیدن و درک نصرت‌های الهی و امدادهای غیبی دانسته و رسیدن به این مقام والا را در گرو اخلاص و یاری دین خدا می‌دانند:

 "ما باید که فکری بکنیم که نصرت کنیم خدا را "ان تنصروالله ینصرکم" جنگ نیست. انزوا هم نیست، پیشرفت نیست، شکست هم نیست. نصرت یک معنایی است که در خود انسان باید متحقق بشود. ما اگر چنانچه در همه جبهه ها پیروز بشویم، لکن به عنوان نصرت خدا نباشد، برای نصرت خودمان باشد، بخواهیم که خودمان یک جائی را بگیریم ما نصرت خدا را نکرده‌ایم و خدا هم آن وعده‌ای را که داده‌اند عمل نمی‌کنند. اگر عمل کنند یک عنایت خاصی است، ربطی به ما ندارد، آنی که وعده کرده است که "ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم" آن است که شما جبهه نصرت را بازکنید، خدا هم باز می‌کند."

 براساس دیدگاه فوق حضرت امام در سخت‌ترین شرایط اسارت، تبعید و شهادت فرزند برومندشان حضرت آیت الله حاج آقا مصطفی، درحالیکه ایشان را برای آینده اسلام استوانه‌ای می‌دانستند، به مجرد شنیدن خبر شهادت ایشان، آن را از الطاف خفیه الهی می‌دیدند. شهادت ایشان، موجب برگزاری مراسم چهلم باشکوه در قم گردید و رژیم منحوس پهلوی را وادار به عکس‌العمل و به شهادت رساندن سوگواران نمود و در ادامه این شهادت‌ها مراسم مختلف چهلم شهیدان در شهرهای مختلف و عکس العمل رژیم و شهادت افراد و... موجب آغاز درگیری‌ها با ایادی شاه و ادامه آن تا پیروزی الهی انقلاب اسلامی گردید.

 امام درباره سازش بعثی‌ها با شاه به اخراج ایشان از عراق و آواره شدن و عدم اجازه امیر کویت در عبور از آنجا و نهایتاً سفر به فرانسه و... همه و همه را امداد غیبی دانسته و با فروتنی و خضوع مخصوص اولیاءالله می فرمایند:

 "خداوند تبارک و تعالی مقدراتی دارد که ما سر او را نمی‌فهمیم، مگر بعد از زمان‌ها- ما- بعد از آنکه به واسطه فشار دولت ایران و فشار محمدرضا شاه (شاه سابق) بر دولت عراق و محصور کردن آنها منزل ما را، و رفت و آمدهایی که بین ما و دولت عراق شد، گفتگوهایی که شد و ما به آنها اخطار کردیم که یک مسئله شرعی است، یک وظیفه‌ای الهی است و من نمی‌توانم مسئله الهی و وظیفه شرعی را به قول شماها ترک کنم. من این کارهائی که در اینجا انجام می‌دهم انجام می‌دهم، شما هرکاری دارید بکنید. آنها از ما تقاضا می‌کردند چون تعهداتی با دولت ایران داریم و این کارهائی که شما و اصحاب شما می‌کنند مخالف آن تعهدات است، ما نمی‌توانیم تحمل کنیم، من جواب دادم که من که تعهدی ندارم، شما تعهد دارید من یک تکلیف شرعی دارم، عمل می‌کنم و به تعهد شما اعتنائی نمی‌کنم و هم در منابر خطابه می‌خوانم و هم اعلامیه صادر می‌کنم و هم نوار پر می کنم و می‌فرستم. این تکلیف من است؛ شما به هر تکلیفی دارید عمل کنید. بعد از رفت و آمدها، برادرهای من که جزء رفقای نجف بودند، آنها را ترساندند و به من رسید که گفتند که ما با خودش مثلاً کاری نداریم، لکن شماها را چه خواهیم کرد. من دیدم که خوب، ممکن است که یک وقتی گزندی به این دوستان من برسد، عازم حرکت شدم، آمدم (البته تحت مراقبت دولت عراق) به سرحد کویت، در سرحد کویت هم همان فشاری که در آنجا بر دولت عراق بود، بر دولت کویت هم بود و آنها حتی اجازه این که ما عبور کنیم از این ور شهر به آن ور شهر هم ندادند. ... ما بنایمان براین بود که از کویت بعد از دو سه روز که با آقایان ملاقات می کنیم برویم به سوریه و آنجا یک اقامت طولانی بکنیم لکن خداوند تقدیر کرده بود که باید راه چیز دیگری باشد و مانمی دانستیم که این تقدیر به کجا منتهی می‌شود. از آنجا برگشتیم بصره و از آنجا هم به بغداد ما را بردند و من ملاحظه کردم که ما اگر هرجا از این دول اسلامی برویم همین است. به همین جهت تصمیم گرفتم که- بدون هیچ فکر سابقی برویم به فرانسه در عین حالی که مایل نبودم از دول اسلامی خارج بشوم. لکن خداوند تقدیر کرده بود که مسایل در آنجا به طور وسیع در همه جای دنیا پخش شود و خبرنگارها از اطراف عالم هجوم کردند که گاهی روزی چندین مصاحبه می شد... کم کم به واسطه همین مسائل و به واسطه قدرتی که خداوند بر ملت ایران عطا فرمود که با قدرت ایمان، وحدت کلمه قیام کردند...

 من با مطالعه از وضعیت ایران و گسترش این مسئله واحد مطلب که یک دولت اسلامی حق می خواهد و گسترش در همه بلاد از تهران تا آخرین مرزهای ایران هر طرف، در هر ده در هر قریه را مطالعه می‌کردم امیدوار شدم که مسأله یک مسأله الهی است، نه یک مسئله بشری. بشر نمی‌تواند با هرچه باشد. هر قدرت بیانی داشته باشد. نمی‌تواند این طور نفوذ کند که از این بچه‌ای که تازه زبان باز کرده تا آن پیرمردی که در مریضخانه خوابیده یک مطلب بگویند...".

 در جلسه‌ای که شاعری در مدح امام(ره) شعری می‌خواند و گویا تمام پیروزی های انقلاب را به رهبری امام منتسب می‌کند، می‌فرمایند: "این معنا را من از همان اوایلی که یک قدری انقلاب زیاد شد و مردم هشیار و بیدار شدند، خیلی امیدوار به آن بودم، الحمدلله شد. لکن کسی نباید بگوید من کردم. البته اشعاری که آقا خواندند از نظر شعری بسیار خوب بود، لکن باید عرض بکنم که من کوچکتر از این هستم که اینطور مطالب گفته شود. این زاغه نشین‌ها بودند که در خیابان‌ها فریاد کردند و خون دادند و جوان دادند و مادرهایی که چهار تا بچه داشتند سه تا بچه هایشان رفته بود، باز هم می‌گفتند که این هم اگر برود برای خداست؛ آن چیزی که برای من خیلی امیدوارکننده است این روح تعاون و روح انسانیت و روح اسلامیت است که در ملت ایران شکوفا شد. این تحولی که در انسانها پیدا شد از تحولی که در این رژیم پیدا شد بالاتر است... این تحول روحی اعجاب‌آور است، این تحول روحی باعث شد که این پیروزی از برای ملت ما حاصل شد. دعا کنید که خداوند این تحول را در همه ملت‌های اسلام و مستضعفین پیش بیاورد و خدای تبارک و تعالی مقدر فرماید که همه متحول بشویم. این تحول روحی و این انقلاب اسلامی تحفه‌ای است که خدای تبارک و تعالی از عالم بالا برای ملت ما به هدیه فرستاد و ما باید شکر خدای تبارک و تعالی را بکنیم و از عهده شکر بر نمی آییم..." خدا بود که اینها را مؤید کرد و قدرت خدا و قدرت ایمان ملت که در این اواخر شکوفا پیدا کرد، این قدرت بود که با دست خدا یک سلطنت 2500ساله را از ریشه کند. در صورتی که پشت سر او آمریکا ایستاده بود، شوروی هم سر بود و چین هم بود، انگلستان هم بود، تمام ابرقدرت ها پشت سر او ایستاده بودند و آن همه دارای همه سلاح‌های مدرن بود و ملت ما دست خالی بود، تفنگ هم نداشت هیچ نداشت، لکن قدرت ایمان بود، قدرت خدا بود، این تعجب ندارد، خدای تبارک و تعالی مقدر بفرماید که یک ملتی که هیچ ندارد همین سلاح ایمان دارد بر همه قدرت ها غلبه کند..."

 در همین سخنرانی امام(ره) تک تک جریانات که منجر به پیروزی انقلاب گردید را مطرح می کنند و در تمام آنها محور اصلی قدرت الهی و امدادهای غیبی را مطرح می کنند.

 "اینها کم کم عقب نشستند. ما در پاریس که بودیم رفت و آمدهای زیاد -وسایل مخفی- و بعضی وقت ها آشکار بود برای اینکه ما را وادار کند که دست برداریم، می‌گفتند هرچه می‌خواهید می‌دهیم هر کاری بخواهید می‌کنیم، خود شاه، شاه سابق پیغام داد که مملکت را تسلیم شما می‌کنم و من همین شاه باشم در صورت و همه کارها در دست شما باشد و من به او اعتنا نکردم و این قدرت الهی بود که ما را کمک کرد، رفت و باز تتمه قدرت باقی مانده بود، اینها باز کوشش کردند حتی به وسیله رئیس جمهور فرانسه به من پیغام دادند که شما زود است که بیایید (به طور دلسوزی مثلا) از طرف آمریکائیها پیشنهاد کردند که حالا شما چند وقتی بمانید، حالا زودرس است رفتن شما از طرف ایران، باز همین معنا را گفتند، بعضی افراد از همین طوایف بودند باز همین پیشنهاد را می کردند و همین اسباب این شد که من قصد کردم بیایم هرچی میخواهد بشود بشود. من فهمیدم که این مسأله یک مطلبی است آنها می‌خواهند من را آنجا نگه دارند و از اینجا توطئه‌ها را تقویت کنند به طوری که دیگر نتوانیم کاری کنیم و من اعلام کردم که خواهم رفت... و من از ملت خودم و از همه شما و از همه ملت های مسلم میخواهم که اتکال به خدا بکنید، در همه کارها اتکال به خدا بکنید، قدرت‌ها در مقابل قدرت خدا هیچ است؛ قوه‌ها در مقابل قوه الهی نابود است، اتکال به خدا بکنید غلبه بر هر چیزی می کنید..."



  

مطلبی در وبلاگ یکی از دوستان دیدم ،بی انصافی بود منتشر نشود:

عقد کنان پسر یک رئیس جمهور بود

دیشب مراسم عقد کنان پسر احمدی نژاد بود . پسرش مهدی احمدی نژاد تقریبا هم سن الیاس قالی باف ?  است .

عقدکنان مهدی احمدی نژاد در منزل پدر زنش انجام شد . خانم ها طبقه بالا و آقایان هم که ?? / ?? نفر بودند طبقه پایین ? منزل صاحب خانه ی پدر زن !

عروس خانم و آقا داماد هم توافق کرده اند تا جای مراسم عروسی سفر زیارتی بروند !

این ها تمام اتفاقات مراسم عقد کنان پسر یک رئیس جمهور بود  . مراسمی که فقط با اقوام درجه یک دوطرف برگزار شد .

خواستم این پست را که می نویسم ? این مراسم را با مراسم عروسی الیاس قالی باف که یک بار در تهران در باغی در لواسان با حضور همه مقامات کشوری و لشگری !! و یک بار هم در مشهد زادگاه قالی باف برگزار شد مقایسه کنم !

عروسی ای که از لاریجانی و حدادعادل بودند تا محسن رضایی و خاتمی . عروسی ای که خبر ?? : ?? را هم شگفت زده کرده بود !

فشارهایی که به مردم می آید ، احتمالا قرار است ملت را به آن جا برساند که  بگویند غلط کردیم به احمدی نژاد رای دادیم ! این طور احتمالا دل آقایان هم خنک می شود که انتقام خور را از مردمی که احمدی نژاد را ریس جمهور کردند گرفته اند !

مردم مسکن گران را لمس می کنند ? زندگی سخت را هم

اما آن چه مشخص است ? ملت می بینند !

و می دانند اگر کسی قرار باشد آن ها را درک کند همین احمدی نژاد است که  پسرش مثل همه ی مردم باید با همین تورم دنبال اجاره خانه باشد . پسر ریس جمهور !


  

بسم الرب الحسین علیه السلام

به چند دلیل تصمیم گرفتم چند نکته بنویسم:1-ایام رحلت خانم فاطمه معصومه 2- قراری که با مولایمان گذاشته ام و امشب هم شب جمعه است 3-برای دل بعضی از این بلاگ تا پلاکیها!!!.....

اما....در خصوص زندگی و شرح حال خانم که الحمدلله همه آگاهی کامل دارند ..فقط به یک نکته اشاره کنم :

آیا میدانید علت هجرت خانواده آیــت الله العظمی مرعشی نجفی به ایران چه بوده؟

....پدر ایشان نذر میکنند چهل شب مراسمی برگزار کنند تا اهل بیت به نحوی مرقد مطهر خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها را به ایشان بنمایانند...در شب 37 یا38 درعالم رویا خدمت آقا امام صادق علیه السلام میرسند ،به ایشان خطاب میشود چرا پریشانید ؟برشما باد زیارت قبر حضرت فاطمه آقای مرعشی سریعا میگویند :اتفاقا برای همین من چهل شب نذر کرده ام که شما به نحوی مرقد مطهر ایشان را به ما بنمایانید ..

حضرت میفرمایند نه،منظور ما قبر مطهر عمه مکرممان فاطمه معصومه است که در شهر قم است و شما هر منزلت و بزرگداشتی برای مادرمان دارید آنجا بجا بیاورید که همان ثواب ومنزلت قبر گمشده مادرمان را دارد....

فردا صبح آیت الله مرعشی به اتفاق همه خانواده آماده عزیمت به ایران و شهر قم میشوند .....و برای همیشه در جوار این مرقد مطهر اقامت کرده ودر جهت خدمت در آن اهتمام میورزند به نحوی که فرزند ایشان آیت الله العظمی مرعشی نجفی نیز تا آخر عمر شریف خود خادم افتخاری مرقد مطهر حضرت معصومه علیها السلام بودند....

حالا ربط این موضوع با اردو...

ما سفر معنوی خود را پس از زیارت ایشان در شهر قم آغاز کردیم و.....بعد از چند روز که سفر به پایان رسید

دوستان محبت کردند مارا در میدان 72تن قم پیاده کردند (شب 27 اسفند)وگفتنند بلیط اصفهان نتوانسته ایم برایتان تهیه کنیم !!؟؟من به اتفاق همسر وپسر 7 ساله ام ویکی از خانمهای همسفر که مثل من کارمند بوده ومجبور بودند فردا صبح در محل کار خود حاضر باشند ساعت 9شب در میدان 72تن پیاده شدیم تابلکه بتوانیم خود را به اصفهان برسانیم.....مقداری از وقت نماز مغرب و عشاء گذشته بود بنابراین اول گوشه میدان به مسجد کوچکی رفتیم تا نمازمان را ادا کنیم...پس از نماز من با توجه به موقعیت زمانی (نزدیک نوروز)و وضع بد وسیله در آن موقع شب متمسک به دامان کریمه اهل بیت شدم واز ایشان خواستم وسیله ای راحت و سریع برای ما مهیا کنند....و از مسجد خارج شدیم و کنار میدان منتظر اتوبوس بودیم ..یک ساعتی طول کشید ..من به سمت دیگر میدان رفتم تا شاید وسیله ای در بست کنم ،چند پراید و سمند کرایه های 50 هزارتومانی در خواست کردند ،در همین اثنا خانمم به گوشی من زنگ زد و خواهش کرد به سمت آنها برگردم ..گویا فردی با احتمال اینکه با دو زن تنها ویک بچه خواب طرف است میخواسته ساکها را بدزدد،سریع برگشتم وطرف که متوجه شده بود در رفت،همان موقع یک پژو پارس ای ال ایکس جلوی  ما توقف کرد چون احتمال نمیدادم چنین ماشینی جهت سوار کردن مسافر توقف کرده باشد ،جلو نرفتم،ولی او اشاره کرد و خانمی که همسفرما بود ند جلو رفته وپس از صحبت کوتاهی با راننده به من گفتنند این آقا میگه اصفهان میره ،با تعجب سراغ راننده رفتم وازایشان پرسیدم اصفهان میرید؟(یعنی مسافر سوار میکنید؟)او گفت با خانواده هستید ؟گفتم بله  گفت:سوار شوید  من گفتم :ببخشید کرایه؟ گفت:قابل نداره.....خلاصه با اصرار من که باید مشخص کنید تا سوار شویم ..پس از یک مکث کوتاه گفت دربست 24هزار تومان خوبه؟ با کمال تعجب سوار شدیم......

توی راه چون گفت :خواب به سراغش آمده ،سر صحبت را باز کردم و.....در حین صحبتها وقتی فهمید از جنوب برمیگردیم...شروع کرد از خاطرات جنگ گفتن ....وکم کم گفت که بی سیم چی شهید خرازی بوده....لحظه شهادت شهید خرازی رفته بوده توی سنگر یک چایی بیاورد ...وقتی برگشته دیده همه جا را غبار و گردوخاک گرفته...آری به اصفهان رسیده بودیم..ساعت 10 سوار شدیم و 12.30نزدیک ترمینال کاوه پیاده شدیم ،شوهر خانم همسفرمان آمده بود جلویمان و با ماشین ایشان تا دم در خانه....میبینید چه راحت و سریع رسیدیم؟؟و راننده چه کسی بود؟..

...آن وقت شب ؟آن وقت سال ؟آنجا ؟آنهمه مسافر اصفهان!؟؟....

السلام علیک یا فاطمه معصومه علیها السلام......

پ ن :چون مطمئن نبودم همسفرمان مایل به نوشتن مشخصاتشان باشند لذا تنها با عنوان همسفر از ایشان نام بردم.

پ.ن دو:گویا دیوانه ای بیش از از حد تحت تاثیر مواد افیونی و ایکس جات راه افتاده توی پارسی بلاگ به نام من ودیگر دوستان کامنت غیر اخلاقی میگذارد ،از طرق قانونی در حال پیگیری هستیم....


  
   مدیر وبلاگ
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :16
کل بازدید : 626682
کل یاداشته ها : 114


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ