سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

باعرض ادب به ساحت قدسی خانم حضرت زینب سلام الله علیها....

 

 

سردار سرتیپ پاسدار امیرعلی حاجی زاده فرمانده نیروی هوا و فضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در گفت‌گویی با تشریح چگونگی کنترل هواپیمای پیشرفته جاسوسی امریکا توسط نیروهای مسلح ایران اعلام کرد که اخیرا با اطلاعات جمع آوری شده و مراقبت های دقیق الکترونیکی مشخص شد این هواپیما قصد نفوذ و جاسوسی بر فراز کشورمان را دارد که پس از ورود این هواپیما به فضای شرق کشور، این هواپیما در کمین گاه الکترونیکی نیروهای مسلح قرار گرفت و با حداقل خسارت در ایران به زمین نشانده شد.وی ادامه داد: طول دو بال این هواپیما حدود 26 متر، طول بدنه چهار و نیم متر و ارتفاع آن یک متر و 84 سانتی متر است و دارای سیستم های پیشرفته جمع آوری اطلاعات در ابعاد الکترونیکی، تصویری و مخابراتی و سامانه های راداری مختلف است.فرمانده نیروی هوافضای سپاه افزود: این هواپیما از جهت نوع ساخت و پوشش، رادار گریز طراحی شده و از حیث فناوری آخرین نمونه هواپیماهای پیشرفته ای است که امریکا مورد استفاده قرار می دهد.سردار حاجی زاده با بیان این که فناوری به کار رفته در این هواپیما قبلا در هواپیماهای B2 و F35 نیز استفاده شده است، افزود: هدایت این هواپیما توسط ماهواره و همچنین ایستگاه های زمینی در افغانستان و امریکا صورت می پذیرد.

این هواپیمای بدون سرنشین ساخت شرکت هواپیماسازی "لاکهید مارتین" آمریکاست. از این هواپیما در عملیات ارتش آمریکا در افغانستان استفاده می شود.بر اساس گزارشهای رسانه ها، میان این هواپیمای جاسوسی و مدلهای پیشین آن از جمله هواپیمای آر کیو - سه دارک استار RQ-3 DarkStar شباهتهایی وجود دارد.این هواپیما از نوع هواپیماهای بدون دم است که از فناوری بال پرنده استفاده می کند. در قسمت بالای هر بال این هواپیما برآمدگی هایی وجود دارد که به احتمال زیاد محل نصب حسگرهای ارتباط ماهواره ای موسوم به ست کام SATCOM است.تا کنون جزئیات بسیار کمی از مشخصات هواپیماهای بدون سرنشین نیروی هوایی آمریکا منتشر شده است، اما کارشناسان فاصله دو سر بال این نوع هواپیماها (از انتهای یک بال تا انتهای بال دیگر) را حدود بیست تا بیست و هفت متر برآورد کرده اند.نام اختصاری آر کیو به معنای آن است که این هواپیما هیچ نوع سلاحی را حمل نمی کند.پیشتر در سال دو هزار و هفت عکسی ناواضح از این هواپیمای خاکستری رنگ نزدیک پایگاه هوایی قندهار منتشر شد که مقامات نیروی هوایی آمریکا صحت آن را تایید کردند. از آن زمان به بعد این هواپیما به علت ماهیت مرموز و همچنین عکس ناواضح منتشر شده از آن هیولای قندهار لقب گرفت.بر اساس اعلام مقامات نیروی هوایی آمریکا، هواپیمای بدون سرنشین آر کیو - یکصد و هفتاد سنتینل قرار نیست جایگزین هواپیماهای بدون سرنشین ام کیو - 1 پردتور MQ - 1 Predator یا هواپیمای ام کیو - 9ریپر MQ - 9 Reaper شود که در حال حاضر در نیروی هوایی آمریکا از آنها استفاده می شود.نیروی هوایی آمریکا از ماه دسامبر سال دو هزار و نه هیچ بیانیه یا خبری را درباره آر کیو - یکصد و هفتاد سنتینل منتشر نکرده است.بر اساس برآوردهای انجام شده، این هواپیما تنها یک موتور دارد و وزن آن در زمان برخاستن از باند بیشتر از سه هزار و هشتصد و پنجاه کیلوگرم برآورد شده است.از تفاوتهای طراحی این هواپیما با سایر هواپیماهای بدون سرنشین دیگر باید به نداشتن چندین ویژگی مشترک در اکثر هواپیماهای رادارگریز اشاره کرد؛ از جمله برآمدگی درهای محفظه محل استقرار چرخها و همینطور لبه های تیز حمله بالها. ساختار بال این هواپیما نیز خمیده است و اگزوز موتور توسط بالها پوشانده نمی شود.همچنین بر اساس برآوردهای انجام شده، حداکثر ارتفاع پروازی این هواپیما حدود پنجاه هزار پا (تقریبا پانزده هزار و دویست متر) است.موتور استفاده شده در این هواپیما نیز به احتمال زیاد از نوع موتور تی اف - سی و چهار TF34 ساخت شرکت جنرال الکتریک است.کارشناسان بر این باورند که حسگرهای این هواپیما از نوع الکتریکی - نوری / مادون قرمز است و از سامانه راداری AESA به معنای آرایه فعال جاروی الکترونیکی استفاده می کند. این رادار در داخل بدنه اصلی هواپیما تعبیه شده است. همچنین دستگاههای ارتباط اطلاعاتی این هواپیما نیز روی برامدگی های بال قرار دارد.برخی دیگر از کارشناسان نیز عقیده دارند در برامدگی های شکم و بالهای این هواپیما فضایی تعبیه شده است که می توان مواد منفجره را در آن جاسازی کرد و بدین ترتیب از هواپیمای مذکور در عملیات جنگی یا جنگهای الکترونیک نیز بهره برد.مرکز کنترل هواپیماهای آر کیو - یکصد و هفتاد سنتینل در اسکادران سی ام جاسوسی نیروی هوایی آمریکا -مستقر در فرودگاه تونوپا در نوادای آمریکا- قرار دارد. این مرکز از اول سپتامبر سال دو هزار و پنج آغاز به کار کرده است.کارشناسان بر این باورند که اعزام این هواپیما به افغانستان در حالی که نیروهای طالبان هیچ نوع راداری در اختیار نداشتند تنها یک معنا داشت: جاسوسی در پاکستان یا ایران.روزنامه جونگ آنگ کره جنوبی پیشتر در ماه دسامبر سال دو هزار و نه در گزارشی نوشت هواپیمای بدون سرنشین لاکهید مارتین آر کیو - یکصد و هفتاد سنتینل نخستین پرواز آزمایشی خود را در این کشور انجام داد. بر اساس این گزارش، پروازهای آزمایشی هواپیمای مذکور در کره جنوبی چند ماه به طول انجامید. همچنین در این گزارش آمده است هدف از طراحی هواپیمای مذکور، جایگزینی آن با هواپیماهای جاسوسی لاکهید یو - دو Lockheed U-2 بود. کارشناسان عقیده دارند هدف از اعزام این هواپیما به کره جنوبی جاسوسی از برنامه موشکهای بالستیک کره شمالی بود.رسانه ها در ماه اوت سال دو هزار و ده گزارش دادند این هواپیمای بدون سرنشین آمریکا به قابلیت تصویربرداری مجهز شده است.از جمله عملیاتی که توسط این هواپیماها انجام شد می توان به پروازهای متعدد بر فراز پاکستان با هدف جاسوسی از عمارت محل اختفای بن لادن در "ابوت اباد" اشاره کرد. در شامگاه روزهای اول و دوم ماه مه سال دو هزار و یازده یعنی زمان کشته شدن بن لادن نیز پرواز این هواپیما دست کم یک بار در منطقه مشاهده شد.این هواپیما تصاویر مربوط به حمله نیروهای آمریکایی را به خانه بن لادن به صورت زنده برای باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا و مشاوران امنیتی وی مخابره می کرد.از دیگر کاربردهای هواپیمای آر کیو - یکصد و هفتاد سنتینل، استراق سمع ارتباطات بیسیم ارتش پاکستان در منطقه ابوت اباد در زمان انجام عملیات مذکور بود.روزنامه لس آنجلس تایمز نیز در گزارش خود در تاریخ بیست و هفتم ماه مه به قابلیت این هواپیمای بدون سرنشین در فرار از رادار و سایر سامانه های جاسوسی اشاره کرده است.«ریانوستی» درباره این هواپیما نوشته است: این هواپیمای بدون سرنشین آمریکایی، به سختی دیده می‌شود و آمریکا از این هواپیمای بدون سرنشین برای حمایت از فرماندهانی که در جنگ به اطلاعات نیاز دارند، بهره می‌گیرد.این در حالی است که ایران، این هواپیمای بدون سرنشین را با کمترین آسیب سرنگون کرده است. با وجود این، نیروهای هوایی آمریکا تا کنون در این باره موضع‌گیری نکرده‌اند و حتی در سایت وزارت دفاع و نیرو‌های هوایی این کشور، اشاره ای به این خبر نشده است.خبرگزاری «آر.ای.تی» ایرلند هم درباره سرنگونی این هواپیمای جاسوسی آمریکا گفته است که تا سال 2009 کسی از وجود چنین هواپیمای شناسایی بدون سرنشینی در نیروهای هوایی آمریکا آگاه نبود، تا اینکه در این سال متخصصان وجود این پرنده جاسوسی را در نیروی هوایی آمریکا لو دادند و آمریکا هم در سال 2010 وجود و استفاده از آن را تأیید کرد؛ اینک ایران یکی از همین هواپیماها را سرنگون کرده است.«نیویورک دیلی» هم گزارش داده که ایران هواپیمایی بدون سرنشینی را سرنگون کرده است که در عملیات کشتن اسامه بن لادن مورد استفاده قرار گرفته بود و اطلاعات محل اقامت بن لادن توسط این مدل هواپیمای بدون سرنشین جمع‌آوری شده بود.«العربیه» گزارش داده است که هواپیمای سرنگون شده توسط ایرانی‌ها برای جمع‌آوری اطلاعات در سطح منطقه توسط «سی‌.آی‌.ای» مورد استفاده قرار می‌گرفته است. افزون بر این، العربیه همچنین افزوده که این هواپیمای بدون سرنشین برای شلیک موشک در مناطقی از پاکستان، یمن و افغانستان هم مورد استفاده قرار گرفته است.شبکه خبری «الجزیره» با پوشش خبر سرنگونی این هواپیمای بدون سرنشین به موارد پیشین موفقیت ایران در سرنگونی هواپیماهای بدون سرنشین ایران اشاره کرده و به نقل از حاجی زاده، رئیس واحد هوافضای سپاه نوشته که هواپیماهای بدون سرنشین ساقط شده پیشین به رویت کارشناسان روسی هم رسیده است. ایران هم توانسته با مهندسی معکوس، هواپیماهایی شبیه آنان را طراحی کند.نشریه «گلوبال پست» هم در این باره به شرکت سازنده این هواپیما یعنی شرکت «لاکد مارتین» ساخته شده و نیروی هوایی آمریکا در افغانستان از آن استفاده می‌کرده است. این نشریه همچنین افزوده است، سرنگونی این هواپیمای بدون سرنشین، واکنش‌هایی را در خارج از ایران برخواهد انگیخت.«گلوبال پست» همچنین نوشته است، ادعای سرنگونی این هواپیمای بدون سرنشین در حالی است که ماه گذشته، ایران دوازده جاسوس آمریکایی را هم دستگیر کرد؛ خبری که مقامات آمریکایی هم آن را تأیید کردند.«اسکای نیوز» نیز نوشته است، هواپیمایی که ایران سرنگون کرده است، عمدتا برای شناسایی به کار می‌رود و از آن برای حمل تسلیحات نظامی استفاده نمی‌شود.


  

 

غدیر...
یعنی برادری و محبت...
یعنی سرسپردن به همه خوبیها...
غدیر ...
یعنی جلوه عدالت و دین گرایی...
یعنی فرسایش ظلم و جاهلیت...
یعنی ستودن سپیده عالم
غدیر یعنی موج دریاها و زلال چشمه انسانیت.
غدیر یعنی هزار برگ زیبا در نهال سبز ولایت.
غدیر روزی است که
آفتاب تیغه نورانیش را بر ساحل دلها کشید.
و گل محبت شکفت.
غدیر یعنی قرآن،
غدیر یعنی آخرین پیام آخرین پیامبر (ص)
غدیر یعنی شکوفایی علم به دست امام باقر (ع)...
غدیر یعنی مذهب جعفری...
و کرسی درس آسمانی امام جعفر صادق (ع)
غدیر یعنی جلال خداوندی در امام هشتم (ع)
غدیر یعنی امامت در هفت سالگی جواد الائمه (ع)
غدیر یعنی جامعه کبیره امام هادی (ع)
غدیر یعنی روایت فاطمه اطهر (س)
نادیده گرفتن غدیر یعنی خروش خاموش محسن (ع) در پشت در...
و فداشدن به دست بی وفایان
نادیده گرفتن غدیر یعنی ریسمان بر گردن امیرالمؤمنین (ع)
نادیده گرفتن غدیر یعنی صبر امام مجتبی (ع)
نادیده گرفتن غدیر یعنی لب تشنه های کنارفرات،
نادیده گرفتن غدیر یعنی آفتاب بر نیزه
نادیده گرفتن غدیر یعنی ناله سوزان زین العابدین
نادیده گرفتن غدیر یعنی موسی بن جعفر (ع) و زندان بغداد؛
نادیده گرفتن غدیر یعنی خانه نشینی امام عسکری (ع)
غدیر یعنی عدالت
یعنی صلح
یعنی دین فراگیری اسلام
یعنی سرنگونی ظلم
یعنی انتظار
یعنی فرج
وغدیر یعنی مهدی (عج).
وبازهم غدیر؛
هرجابرویم باز هم غدیر؛
اگر دوستی است...
اگر بحث و گفتگوست...
اگر دین است...
و اگر عقل است...
همه از حضور غدیر است.
فراموش نکنیم:
غدیر فقط یک تاریخ نیست
وتنها به یک برکه در بیابان حجاز پایان نمی پذیرد.
غدیر فراخنای رسالت و شروع امامت است.
غدیر حلقه وصل زنجیره نبوت و امامت است...
و اگر غدیر نباشد اصول دین کامل نیست.
زندگی بدون غدیر حیات مجازی است.
آیا اینگونه نیست؟
آیا غدیر در وجود ما ذوب نشده است؟
آیا اینگونه نیاموخته ایم که غدیر اسلام ماست؟
آری، همینگونه آموخته ایم.
غدیر ما عقیده ماست و چرا که نباشد؟
امروز در هر جای جهان نام شیعه است واژه غدیر می درخشد.
هرجا گفتار از سفر حج آخرین پیامبر (ص) است، همه به دنبال پایان این سفرند.
کدام سفر؟
وکدام پایان؟
ندای عمومی صاحب نبوت را می گویم که
این آخرین حج من است...
هرکه می خواهد بیاید.
این وداع من با کعبه و مکه... و این حجة الوداع من است.
به راستی که این حج
آغاز زیبایی بود برای غدیر و فریاد ولایت...
برای لقب"امیرالمؤمنین"...
و تکمیل دین و فزونی نعمت.
هرچه بود در بازگشت این رفت و لحظه وداع حجة الوداع؛
ودر کویر غدیر که چند راهی مسلمانان بود؛
و هر قومی و ملتی به وطن خویش باز می گشت؛
کلام وحی همه را باز ایستادند.
در دل بیابان...
و زیر تازیانه های سوزناک خورشید؛
-اینها که وصف قیامت است-
گویا رستاخیز به پا شده...!؟
آری، این رستاخیز ولایت است.
این است قیامت رسول الله (ص) به فرمان الله!
و نه یک لحظه...
یا یک نیم روز یا روزی؛
دل صحرای غدیر روز دوم و سوم هم مهمانخانه ولایت بود.
سه روز و شب و صد و بیست هزار مسلمان؛
و صد و بیست هزار بیعت برای ولایت به امر نبوت؛
و صد و بیست هزار شنونده پیام غدیر.
صد و بیست هزار شاهد ماجرا...
رسول گرامی اسلام (ص) علی را بر سر دست بلند نموده؛
و حدیث غدیر را فریاد می زند:
من کنت مولاه فهذا علی مولاه،
اللهم وال من والاه و عاد من عاداه
وانصر من نصره واخذل من خذله.
هر که من مولای اویم این علی مولای اوست...
خداوندا، دوست بدار هر که او را دوست بدارد...
و دشمن بدار هرکه با او دشمنی کند...
و یاری کن هر که یاریش کند...
و خوار نما هرکه اورا خوار کند.
و نه صدو بیست هزار...
که اگر شنونده باشد،
هر سال در عید غدیر پیامبر (ص) فریاد می زند...
و نه در عید غدیر... که هر لحظه به لحظه ندا می کند؛
و پیام غدیر را اعلام می دارد.
پس آفرین به آنان که می شنوند...
و نه فقط می شنوند –که شنونده بسیار است-
می شنوندو می فهمند، و نه همین...
آنان که بعد از این همه...
می پذیرند.
غدیر همه اش دوست داشتنی است.
تمامش امید و روح افزایی است.
همه اش صفا و یکرنگی است، و همه جا را سبز و بهاری می کند.
حتی یادگار غدیر...
امیدمان را می گویم...!؟
آخرین پناه!
او که نزد هر کس و هر جا می رویم سخن از اوست.
حتی غیر مسلمانان!
همه از او می گویند...
و به دنبال وی رد جستجویند.
و چرا نباشند که
هر چه پیش تر روند و پیش رفته تر شوند از این زندگانی نا امید تر می شوند.
امروز بشر غیر دیروز اوست که به هر تازه ای افتخار می کرد
انسان امروز د رتنهایی به این فکر می افتد:
این زندگی تحرک بی روح است و آن که به هیچ منبع روحانی حاضر در زمان خود وابسته نباشد کارگر بدن خود یا دیگران است!
این فطرت بشری است.
از کودکان بپرسید
که آنها به نهادینه خدادادی شان نزدیکترند.
آدمی دریافته زمان و مکان بدون سفیر الهی نخواهد بود...
و هستی بدون او پای برجا نیست...
حتی برای لحظه ای!!
و چه زیبا کلامی است گفتاری از لبان پیامبر (ص):
"من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة".
"هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد
به مرگ جاهلیت مرده است"!
و هم نور افشانی امام معصوم (ع) که فرمود:
"لو لا الحجة لساخت الارض باهلها".
اگر حجت خداوند در روی زمین نباشد زمین اهل خود را فرو می برد.
پس در سرتاسر جهان سربرافراشته و با ضمیری استوار اعلام می کنیم:
امروزه در دنیا هیچ مکتبی به جز شیعه نمی تواند ادعا کند:
ما به سفیر الهی حاضر در زمان خود عقیده داریم.
عده ای می گویند: مهدی ما به آسمانها رفته و گروهی او را از دنیا رفته می پندارند که بار دیگر زنده خواهد شد؛
ودیگران بر این خیالند که سفیر الهی شان هنوز به دنیا نیامده است!!
ولی این تنها مکتب سربلند تشیع است که سر بلند نموده ندا می دهد:
مهدی ما امام زمان ماست.
مهدی شیعه حجت پروردگار در روی زمین و را بطه خلق با خالق است و خواهد بود تا قیام کند و قیامت به پا نماید.
شیعه می گوید:
مهدی ماست که پس از پدرش امام عسکری (ع) –که یازدهمین جانشین رسول (ص) است- علم خلیفة اللهی را به دست گرفت؛
و هم اکنون همانند دیگران در روی زمین زندگانی می کند؛
و به برکت قدمهای او تمام عوالم هستی –و نه تنها زمین ویا آنچه ما از هستی می دانیم- پابرجاست و ادامه حیات می دهد.
مهدی ماست که روزی سر از پرده غیبت بیرون خواهد آورد و آن که مکتبهای دیگر مهدیش می دانند از او پیروی خواهد نمود وپشت سر او نماز می گزارد.
در پر آشوب دنیای امروز به جرأت می توان گفت:
اگر مهدی شیعه –این یادگار غدیر- را برای هر بشری توصیف کنیم ناخود دانسته دلباخته و دلداده او و عقیده مند به وجودش می گردد؛
چراکه حقیقت همیشه نورانی است و فطرت سالم طالب نور است.
???
حال ای مهدی شیعه ...
بلکه این مهدی خداوند؛
و ای مهدی پیامبر اسلام (ص) و تمام پیامبران...
ای مهدی حیدر کرار امیرالمؤمنین؛
و ای مهدی مادر هستی زهرای مرضیه...
وقت آن نشده که سر از پرده غیبت بیرون آری و خود بگویی که کیستی؟
این مهدی حسن مجتبی و سید الشهداء؛
و این حجة بن الحسن...
به جان نیاکانت ائمه معصومین (ع) سوگند...
قلبمان گرفته و خود نمی دانیم چه فردایی در انتظار ماست.
ای مهدی بانوی صبر زینب کبری و رقیه حسین؛
و ای خونخواه آل پاک رسول (ع)...
ای تک سوار دشت حجاز، وای داغدیده و اندوه پیشه باغ فدک...
هنگام آن نشده که در کنار کعبه غریو "الا یا اهل العالم" سر دهی؟
چادر خاک آلود بانوی مدینه مادرت فاطمه (ع) را به یک دست و سند ریز ریز فدک را به دست دیگر، به عالمیان نشان دهی...؟
وحریم پیامبر (ص) را از وجود بتهای قریش پاک نمایی؟
آن زمان نرسیده که خشک نخلهای سوزان فدک را آبیاری نمایی...؟
تیغ جدت امیرالمؤمنین را تاب دهی...
وبا فریاد "یا لثارات الحسین" رو سوی دشت خونگرگ کربلای حسین (ع) نمایی؟
بیا...
بیا که غدیر درانتظار توست.
بیا که شیعه بلکه بشریت در انتظار توست.
بیا که پیامبر و فاطمه اش منتظر تواند.
ظهور کن که پدران معصوم تو انتظارت را می کشند.
قیام کن که خدایت نیز در انتظار توست.
و ما هم دعا می کنیم؛
خدا کند عید غدیری را با تو به جشن نشینیم...
ای یادگار غدیر!....


  

به گزارش مهر، وقتی جاده های زیبای شمال کشور را طی می کنی همان نزدیکی شهر آستانه اشرفیه روستای قدیمی است به نام "رودپشت" که اگر حالی داشتی سری به خانه محمد رضا پورحسن بزن که زیارتش همان زیارت عشق است. پیشنهاد می کنم آدرس خانه را به همراه داشته باشید چون همسایه نمی دانند محمد رضا جانباز شیمیایی است. یادم است که یکی از اهالی می گفت محمدرضا خیلی سال است که سرفه می کند و بیمار است.

من هم به هر زحمتی بود خانه را پیدا کردم. وارد خانه مردی شدم که در اوج سرافرازی و شکوه و عظمت غریبانه نان به خون می زند و شکر خدا می کند. نمی دانم از میهمان نوازی خانواده این جانباز بگویم یا از صفا و صمیمیتی که همگی از ایمان و تقوا و توسل به اهل بیت نشات گرفته بود.

آن شب همسایه ها یکی یکی برای دیدن میهمان محمدرضا که گفته شده بود خبرنگار است شب نشینی می آمدند و می رفتند.

تا پاسی از شب با محمدرضا در مورد خاطرات دفاع مقدس گفتگو می کردیم. ولی من از 6 ساعت گفتگو تنها چند کلمه را به یاد دارم چون محمد رضا پورحسن حنجره ای برای سخن گفتن ندارد و به سختی می تواند تکلم کند. در سکوت شب وقتی که نور مهتاب از پنجره های اتاق سایه دستگاه اکسیژن ساز را بر پهنه دیوار نمایان می کرد تا صبح نفسهای بهشتی این جانباز را شمارش می کردم و در ازای هر نفس برای سلامتی محمد رضا صلوات می فرستادم. 





محمدرضا پورحسن در سال1348 در خانواده ای کشاورز در روستای رودپشت از توابع آستانه اشرفیه به دنیا آمد. در دوران نوجوانی محمدرضا همراه با سه برادر دیگرش برای کمک به پدر جهت امرار معاش خانواده بعد از مدرسه به شالیزار می رفتند و بعد از اعلام جنگ و شرایط خانواده و پدر مجبور شدند یک به یک به جبهه جهت انجام خدمت سربازی اعزام شوند.

با این حال محمدرضا با توجه به سن کمی که داشت چندین بار به قصد اعزام به جبهه اقدام کرد ولی موفق نشد تا اینکه پس از بازگشت برادر بزرگتر از عملیات آزادسازی خرمشهر وی از طریق گردان حمزه از لشگر 52 گیلان به مناطق عملیاتی اعزام شد.

آموزشهای 45 روزه در نوشهر و آموزشهای تخصصی در سنندج و دزفول باعث شد محمدرضا در تمامی رسته های بهداری، قایقرانی، تیربارچی، آرپی جی زن، اطلاعات عملیات و... آموزش ببیند و به قول خودش آچارهمه کاره گردان شود.

گوشهایم در عملیات پاره شد

محمد رضا قبل از مجروحیت در مناطق عملیاتی شط علی، بیت المقدس7، اروند رود، جزیره مجنون و مناطق مرزی بانه حضور داشت. تا اینکه در سال 1365 در منطقه پاسگاه زید از ناحیه دست و پا و پارگی پرده گوش به شدت مجروح و به بیمارستان ارتش تهران منتقل شد.

محمد رضا پورحسن در مورد اولین مجروحیتش می گوید: در بیمارستان ارتش به دلیل موج انفجارآنقدر از درد فریاد می کشیدم که دستانم را به تخت می بستند و بعد از ترخیص از بیمارستان تا چند ماه خانواده ام از فریادهای من در امان نبودند، هرچه بود را می شکستم و قرصهای اعصاب قوی نظیر از آپودوکسپین، کلونازپام و... مصرف می کردم.

شلمچه شیمیایی شدم

محمد رضا پس از چند ماه استراحت دوباره داوطلبانه به مناطق عملیاتی شلمچه رفت. وی در مورد لحظه مجروحتش در شلمچه می گوید: ساعت 13:45عصر یک روز گرم تابستان بود محل اسقرار گردان کانالی بود به نام کانال ماهی در منطقه شلمچه که عمق آن به اندازه قد افراد بود و منتظر بودیم شب شده تا دستور حمله صادر شود. بعضی از بچه ها استراحت می کردند و برخی وصیتنامه می نوشتند من هم با دوربین رفت و آمد عراقیها را زیر نظر داشتم. یک مرتبه صدای هواپیما شنیده شد. سه فروند بودند بعد از اولین حمله هوایی فرمانده گردان با صدای بلند گفت: شیمیایی شیمیایی ...

فقط 9 ثانیه وقت داشتیم تا نفسمان را حبس کنیم و ماسک بزنیم ولی حتی این فرصت را هم پیدا نکردیم. 15 متری من داخل کانال یک راکد حاوی گاز خردل اصابت کرد و بچه هایی که نزدیک بمب بودند در جا سوختند و شهید شدند. من هم که چشمانم دیگر نمی دید و سوزش پوست و سرفه امانم را بریده بود بیهوش شدم.

وقتی که چشم باز کردم خودم را روی تخت در بیمارستان دزفول دیدم. بدنم پر بود از تاولهای خونی که روی آن را با کرمی سفید رنگ پوشانده بودند. به پرستارها گفتم به پدر و مادرم اطلاع ندهید. بعد از مدتی به بیمارستان ارتش تهران منتقل شدم و پس از چند روز من را به بیمارستانی در به لنگرود منتقل کردند. غذایم فقط سوپ بود و آمپول... بعد از مدتی یک سری تاولها از بدنم محو شد و صدایم باز شد.

پس از 8 سال فهمیدم شیمیایی هستم

بعد از یک سال برای کار به بندر عباس رفتم آنجا به دلیل تجربیات جنگ به عنوان تزریقات بیمارستان شهید محمدی مشغول به کار شدم. ماهانه سه هزار تومان حقوق می گرفتم و پانزده هزار تومان کرایه خانه می دادم بعد از 8 سال به دلیل گرمی هوا عوارض شمیایی نمایان شد و سرفه ها امان از من گرفته بود.

پزشکان بعد از معاینات دریافتند که این سرفه ها ناشی از استشمام مواد شیمیایی در زمان جنگ است به همین دلیل جهت درمان در تهران به کرج نقل مکان کردیم و در شرکت کنسرو سازی مشغول به کار شدم. سال 1383 تاولها نمایان شد و پدرم از من خواست که به دلیل آلودگی هوا به روستا برگردم.

تاولها روز به روز بزرگتر و بیشتر می شد و سرفه ها خون آلود تر... تا اینکه بالاخره برای درمان در بیمارستان بقیه ا.. تهران بستری شدم.

همسرم کار می کند تا هزینه درمان و زندگی‌ام تامین شود

در این ایام همسرم و برادرش برای درمان و درصد مجروحیت من خیلی تلاش کردند ولی تمام تلاشها بی فایده بود نمی دانم چرا بنیاد شهید تنها 5 درصد مجروحیت شیمیایی برای من لحاظ کرد.

دکتر معالجم گفت: باید از اکسیژن استفاده کنم و قیمت یک دستگاه اکسیژن ساز یک میلیون و 600 هزار تومان بود که با هزار زحمت وام گرفتم تا بتوانم دستگاه را خریداری کنم.

البته هزینه های رفت و آمد برای درمان به تهران و... هم به مخارج زندگی اضافه شده بود. ولی افسوس که خانه نشین شدم و به هیچ عنوان بدون اکسیژن نمی توانم حتی یک ساعت بیرون بمانم. به ناچار همسرم خیاطی می کند و برای خرج خانه گاهی اوقات روی شالیزارهای دیگران کار می کند. پسرم حمید هم به دلیل مشکلات مالی نتوانسته راهی دانشگاه شود و دخترم نیلوفر هم ازدواج کرده و با همسرش در اطراف تهران زندگی می کند.

گاهی اوقات پسرم می پرسد چرا دوستان من که پدرانشان مجروحیت کمتری دارند از امکانات مناسب زندگی برخوردارند و وقتی به آنها می گویم پدر من نیز جانباز است در جواب می گویند: 5 درصد که جانبازی محسوب نمی شود.

متاسفانه ارزشهای انسانی ما را نیز درصدهای بنیاد شهید مشخص می کند و این خیلی خطرناک است. از رئیس جمهور محترم می خواهم به جانبازان شیمیایی توجه بیشتری کند. درست است که به صورت آشکار قطع عضو نیستند ولی از داخل می سوزند و می سازند.

محمد رضا پورحسن در سال چند روزی میهمان بیمارستانهای تهران است و هزینه این رفت و آمد به دوش همسرش است. همسر این جانباز سالهاست که دستانش را در گل و لای شالیزار فرو می کند تا بتواند او را زنده نگه دارد.

این جانباز 5 درصد شیمیایی اکنون در نوبت پیوند ریه بیمارستان مسیح دانشوری و در نوبت پیوند قرنیه چشم به سر می برد و خدا می داند چه کسی هزینه‌هایش را باید پرداخت کند.


  

خسرو معتضد در پاسخ به اظهارات تاریخی مهدی کلهر در گفتگو با ویژه نامه جنجالی خاتون ، مستنداتی تاریخی را منتشر نمود.

 
به گزارش مشرق، خسرو معتضد خطاب به مهدی کلهر نوشت:
 
چادر سیاه، نه سوغات سفر ناصرالدین شاه از مجالس اشرافی فرنگستان است، نه ارتباطی به شاه بوالهوس قاجار دارد. من نمی دانم برخی چه اصراری دارند، مطالبی بگویند که سپس ناچار به تکذیب و ترمیم و وصله زدن و رفو کردن آن شوند.
 
جناب گوینده این اطلاعات تاریخی بکر، به بی راهه زده، گل گفته و در سفته، که در حقیقت ماجرای «حسن و حسین هر سه دختران معاویه» است. پدر جان !دوست دانشمند من! ای مرد اندیشمند! هزاران آفرین بر تو! راستی مجبوری تاریخ بفرمایی و مردم را مستفید کنی؟
 
اولاً ناصرالدین شاه چادر سیاه را از اروپا به ایران به ارمغان نیاورد و چیز دیگری آورد که رنگ آن سفید بود و نه سیاه. همه کتابهای تاریخی قاجار از یادداشتهای دوستعلی خان معیر الممالک نوه دختری ناصرالدین شاه و مداح او، تاعلی خان ظهیر الدوله و کتاب مرحوم دکتر یحیی ذکا و کتاب تاریخ اجتماعی واداری قاجاریه نوشته عبدا... مستوفی و کتاب سردنیس رایت؛ «ایرانیان در میان انگلیسیها و انگلیسیها در میان ایرانیان» را که بخوانید آگاه می شوید. ناصرالدین شاه در سفر اول فرنگستان 1290/1873 خواهان مسلمان کردن و صیغه شدن و آمدن چند زن زیبای بالرین (رقاصه) فرنگی به ایران شد.
 
آن پادشاه بوالهوس، نه در سن پطرزبورگ، نه در لندن، نه در برلین، نه در وین و نه در میلان که از اپراخانه اسکالا دیدن کرد اما به هدف خود نرسید و بالرینی پیدا نشد به ایران بیاید و افتخار همسری شاهنشاه را بیابد!
 
در سفر بعد دستور داد به تعداد زنان حرمش، شلیته یعنی دامن سفید رقص کوتاه و شلوار چسبان سفید رقص، خریداری کنند. این لباس زشت و نامناسب با اخلاق و عادات و عرف و عفت زنان ایرانی را به ایران آوردند و در دربار رایج کردند. لباس تنگ و نامتناسبی بود که متأسفانه تعدادی از خانواده های اشرافی هم از آن استقبال کردند و مانند مینی ژوپ و ماکسی ژوپ دوره ای داشت و تمام شد و مردم آن البسه را دور ریختند. البته شلیته ها را بلند و شلوارها را گشاد و سیاه کردند که سالها زنان طبقات پایین می پوشیدند. این لباس فقط ناصرالدین شاه هوسباز را خشنود می کرد.
 
این لباس که برای زنان اروپایی، آن هم زمان بالرین مناسب بود به تن زنان و دختران ایرانی که در آن زمان از مد متداول داخلی یعنی چاقی و فربهی بسیار پیروی می کردند، بسیار زشت و نابرازنده بود و همه نویسندگان منتقد از جمله حاج «زین العابدین مراغه ای» نویسنده کتاب سیاحتنامه ابراهیم بیگ از این لباس جلف و بی آبرو بدگویی کرده و رواج دادن آن را در ایران از هوسبازی های ناصرالدین شاه دانسته اند.
 
حالا بفرمایید شخصی که روزنامه نگاری قدیمی، آدمی خوب و نیک نفسی هست و با بنده هم سابقه دوستی دارد، مصاحبه می کند و شلوار باله و شلیته را که عالم و عامی می داند، ناصرالدین شاه از فرنگستان سوغاتی آورده با چادر سیاه که دو هزار و پانصد سال در ایران؛ اول به صورت تخت روان، دوم به صورت روپوش و سرپوش خانمها سابقه داشته اشتباه می گیرد، بعد هم عذر بدتر از گناه می آورد که مصاحبه دو سال پیش انجام شده چرا حالا چاپ شده، خوب دو سال از تاریخ مصاحبه گذشته باشد، سخن واهی و مشکل آفرین که با گذشت زمان ترمیم نمی شود !در مورد چادر سیاه خدمت خوانندگان عزیز توضیح می دهم، ایرانیان از دوران هخامنشیان (ویل دورانت، تاریخ تمدن، جلد اول- شرق زمین گهواره تمدن) بعلت غیرتمندی خاصی که داشتند زنان خود را به بیرون از خانه نمی فرستادند.زنان محترمه پای پیاده در خیابانها حرکت نمی کردند. سوار تخت روان می شدند که پارچه ای سیاه روی آن می کشیدند و آن را چادر می خواندند. تصویر زن ایرانی به علت غیرتمند بودن ایرانیان در تخت جمشید بر سنگ حکاکی نشده است.
 
پارتی ها و ساسانی ها آزادیهای بیشتری به زنان دادند و نقاشی هایی از زنان در بیشابور و در طاق بستان دیده می شود. همه آداب و سنت ایرانی پس از اسلام، بویژه در دوران عباسیان به اعراب منتقل شد. پس چادر و حجاب قبل از اسلام هم بوده اما چاقچور و روبنده و پیچه رسم درباری بوده است.زنان ایرانی همواره بسیار محجوب و متدین و محترمه بوده اند. از ابتدا نه لباس جلف زنان یونانی و رومی را می پوشیدند نه مانند زنان عرب یک پتوی سیاه یا شال کلفت سیاه دومتری را روی سر می انداخته اند.
 
در دورانی نیز که پتوها و شالهای سیاه عراقی در خوزستان متداول شد، به هیچوجه با استقبال روبرو نشد.
 
زن ایرانی لباس و چادر متین سیاه یا سفید گلدار خود را داشت. در خانه چادر سفید بر سر می کرد یا بدون چادر در اندرونی زندگی می کرد و در بیرون، چادر سیاه می پوشید. بنده به یاد می آورم مرحومه والده ام را پیوسته چادر سفید در منزل و چادر سیاه در بیرون بر سر می کرد و گاهی روسری و مانتوی موقر قهوه ای یا سیاه و بنفش می پوشید.من باور دارم که اسلام به زنان آزادی بسیار داده و زنان مسلمان حتی به عنوان کمک رسان و پرستار در جنگها حضور می یافته اند.
 
اسلام قرص صورت و کفین را برای زنان آزاد گذاشته است. اما پیچه و روبنده ای که چهره را بپوشاند، در ادوار بعد و بویژه در اعصاری که سلاطین، هزار زن می گرفتند یا کنیزان بسیار می خریدند و نگران بودند کسی آنها را ببیند، رواج یافت.
 
مسأله چادر سیاه که بانوان ایرانی شاید هزار سال است بدان خو کرده اند به این دلیل که رنگ سیاه متعلق به «آل عباس» بوده و رنگ سبز از آن آل علی(ع) گاهی مورد ایراد قرار گرفته است که این هم دلایل محکمی ندارد.

  

آیا میدونستین فاصله صفا و مروه دقیقا با فاصله حرم امام حسین (ع) و حضرت عباس یکی

است ؟
 

این یک واقعیته و فاصله هر دوکه 378 متره وتصاویرش با نرم افزار گوگل اِرث گرفته شده رومیتونین ببینین .


http://mobarezclip.ir/wp-content/uploads/faseleh.jpg

 

لعنت خدابرانکارکنندگان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام.........


  
   مدیر وبلاگ
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :13
کل بازدید : 622990
کل یاداشته ها : 114


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ