سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الرب الحسین علیه السلام

سلام مولاجان.....

ای امیر دلها ،شیرمردان،عزیزترین خلق خدا نزد خدا وحبیب خدا........

سلام،.....سلامی با چشمان گریان و دلی آکنده از بغضی جانکاه و جان ستان.......

آقاجانم ،بعد از بیشتر از 1400سال ،این ایام که میرسد من روسیاه آلوده ،دلم به در ودیوار میزند ،دیوانه میشود،بغض میکند،بهانه می گیرد،با کوچکترین بهانه مربوط ونامربوط قفل اشکم میشکند........

آری ،من که فقط ذکر فضائل فاطمه سلام الله علیها را شنیده ام ویا در کتاب ها خوانده ام ......

ولی آقاجانم ،مولای من شمائی که در خانه فاطمه سلام الله علیها بزرگ شده اید شما که قد کشیدن و رشد ایشان را دیده اید و پدر فاطمه علیه السلام سرپرستتان بوده.....شمایئ که رسول خدا خود فرموده از سرشت همدیگر آفریده شده اید و شمایی که همسری عاشق وشیفته برای ایشان بوده اید و باهم سالها زندگی کرده اید ،شما چه حالی دارید .......

مولا جان مرا ببخشید،قسم به جان فاطمه مرا ببخشید ولی آنروز چگونه تاب آوردید ؟........

رسول خدا صلی الله علیه وآله در گوش جان شما چه چیزی زمزمه کرده بودند و درواپسین روزهای عمرشان آنگاه که همه را بیرون میفرستادند در خلوت چه عهدی از جانب خدای متعال از شما گرفتند که :«فاتح خیبر،کسی که عمربن عبدود پهلوان عرب را در نوجوانی به زمین کوبید ،کسی که در وانفسای احد یک تنه از جان مبارک پیامبر ،به اذن خدا،محافظت کرد،کسی که در لیله المبیت در بستر پیامبر خوابید تا افتخار همسفری با پیامبردر غار به غاصب خلافت برسد،کسی که آوازه ضربات ذوالفقارش رعشه بر جان دشمنان می انداخت »،بنشیند ،مظلومانه ببیند و اشک بریزد و تحمل کند و دم برنیاورد............ 

شاید اگر نمی دانستم قدرت و جرات حیدریتان را اینقدر نا آرامی نمیکردم....شاید دیگر هر وقت پایم به بارگاه ملکوتیتان میرسید ساعتها دیوانه وار در کنار ضریح مطهرتان فریاد وضجه نمی کشیدم که با شما وفاطمه چه کردند و شما.....

آری مولا جان ابهت حرم وضریحتان رعشه بر جان من عاشق میاندازد چه برسد وجود مبارکتان در برابر دشمنان  بی بته.....ولی با اینحال آنروز سیاه اتفاق افتاد......و علی علیه السلام تحمل کرد...وبعدها هم فقط در چاه فریاد میکشید....همان چاههایی که اکنون وقتی من از خود بیخود در نخلستانهای اطراف خانه تان دنبالشان میگردم مرا میگیرند و برمیگردانند........

آقا جان در این ایام طاقت سیاه پوشیدن وسیاه پوش دیدن ندارم  چون دیوانه میشوم هر چه میخواهم فراموش کنم باز وقتی چشمم به سیاهی تن ومناسبتش می افتد،دیوانه میشوم و مردم کوچه وبازار و همکاران و همسایه ها دلسوزانه وبا ترحم نگاهم میکنند......؟!!!!!ومن طاقت ندارم.......

آقاجانم،مولای من یکسال انتظار میکشیم تا دهه عاشورا برسدو هر شب پر شور تر از گذشته در مراسم عزاداری فرزندتان با افتخار شرکت میکنیم...ولی مولا جان ، این ایام که می آید نمی توانم پای روضه های حضرت زهرا بنشینم ،واین بغض و دربه دریم را بیشتر میکند ،نمیتوانم بشنوم وبا تمام قدرت صدایم عربده نکشم...که اگر صدایم را رها کنم همه چپ چپ نگاهم میکنند،پیش خود حتما میگویند پولش داده اند مجلس را گرم کند...یا...

و آنگاه وقتی به یاد شما می افتم وقدرت تحمل واطاعتتان از فرمان الهی آن موقع است که میفهمم :«چرا علی علیه السلام در تاریخ بشریت یگانه است......»

یاعلی مدد.  


   مدیر وبلاگ
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :15
کل بازدید : 622375
کل یاداشته ها : 114


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ